عامل اصلى رواج جهل دينى در بين مردم - پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عامل اصلى رواج جهل دينى در بين مردم

اين كه چرا مردم اين قدر در جهل فرو رفته اند و از علوم و معارفى كه خداى متعال به وسيله انبيا (عليهم السلام) در اختيارشان گذاشته كم تر استفاده كرده و مى كنند، دلايل گوناگونى دارد. يكى از دلايل آن، دامن زدن زورمداران و زرمداران به اين مسأله است. اگر مردم و جامعه آگاه باشند آنان نمى توانند به مطامع خود برسند. تعاليم انبيا آگاهى بخش و جهل برانداز، و در نتيجه ضد منافع آنان است. از اين رو آنان پيوسته در تلاش بوده و هستند كه نگذارند دعوت انبيا (عليهم السلام) گسترش يابد.

عامل ديگر اين است كه خود دين داران و كسانى كه خود را پيرو پيامبران (عليهم السلام) و حامل علوم و معارف آنان و متولّى دين مى دانند، دين را جدّى نمى گيرند، بلكه آن را وسيله اى براى سرگرمى، امرار معاش و ديگر اغراض دنيوى قرار مى دهند. وقتى خود متديّنان و متولّيان دين، آن را جدّى نگيرند، آيا مى توان انتظار داشت كه حرف آنها در ديگران اثر كند؟ مردم به اينها نگاه مى كنند، همان راهى را مى روند كه آنها رفته اند، همان كارى را ياد مى گيرند كه آنان انجام مى دهند، هرچند بازى با دين خدا باشد. اين يكى از عواملى است كه مانع رواج دين در جامعه و موجب مسلط شدن جهل بر مردم و محروميت آنها از معارف و حقايقى مى شود كه انبيا (عليهم السلام) در اختيارشان مى گذارند.

آن گونه كه تاريخ نشان مى دهد و متون دينى نيز مؤيّد آن است، عامل اصلى انحرافات مردم «جهل» بوده است، وگرنه اصل فطرت مردم بر دين و خداپرستى نهاده شده است و آنها به طور ناخودآگاه آن را درك مى كنند و از اين رو، در پيشگاه آفريدگار جهان كرنش مى نمايند. شايد نتوان موردى را در قرآن پيدا كرد كه دلالت كند بر اين كه برخى از انسان ها هيچ دينى نداشته اند؛ همه جا سخن از اين است كه كسانى بوده اند كه بت يا ماه يا خورشيد مى پرستيده اند، اما موردى را نمى توان يافت حاكى از اين كه عده اى هم بوده اند كه هيچ پرستشى نداشته اند.

در تحقيقات تاريخى و ديرينه شناسى هم هر قدر تحقيق مى شود، مواردى به چشم مى خورد كه بر وجود اديان و پرستش اقوام دلالت دارد. اين بدان دليل است كه فطرت مردم بر پرستش آفريدگارشان بنا شده است، اما در اثر عواملى گوناگون، به جهل كشيده مى شوند؛ مثلا، ادعا مى كنند خدا دخترانى دارد، كه همان فرشتگان هستند، بت ها عامل شفاعت ما نزد خدايند و.... خداوند در اشاره به اين عقيده خرافى، از قول آنها مى فرمايد: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى؛(1) آنها را عبادت نمى كنيم، مگر براى اين كه ما را به خدا نزديك كنند.

يا مثلاً «وثنيّين» (دو خدايى­ها) كه بعدها مسيحيان عقيده به «تثليت» را از آنها اخذ كردند، به چند خدايى اعتقاد داشتند. به همين دليل، مسيحيان مى گويند: حضرت عيسى (عليه السلام) ـ نعوذ بالله ـ پسر خدا است يا مى گويند: ما پسران خدا هستيم، پدرمان هم در آسمان ها است.

اين تعبيرات ناشى از جهل است. اين گونه عقايد خرافى در بسيارى از اديان و مذاهب وجود داشته، از گذشته ترويج مى شده، كسانى هم بوده اند كه از جهل مردم سوء استفاده مى كرده اند و خودشان را واسطه ميان خلق و خالق معرفى مى نموده اند؛ مثلا، از مردم پولى مى گرفته اند تا آنها را با خالق يا مسيح (عليه السلام) ارتباط دهند يا گناهانشان را ببخشند! هنوز هم كمابيش در بين مردم از اين گونه جهالت ها وجود دارد و كسانى نيز از آنها به نفع خود بهره مى برند.

انبيا (عليهم السلام) آمدند تا جهل مردم را برطرف سازند، تحريفات اديان گذشته را اصلاح نمايند و اختلافات را حل كنند. قرآن كريم يكى از اهداف بعثت پيامبران (عليهم السلام) را اصلاح انحرافات و تحريفاتى مى داند كه در دين پديد آمده است:لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ.(2) اما در تفسير كلام پيامبران (عليهم السلام) هم اختلاف نظر پيش مى آيد و در نتيجه، عده اى مبتلا به جهالت مى گردند. برخى از «تابو»ها به همين نحو به وجود آمده؛ يعنى در اثر جهلى كه مردم در زمينه دين و ارتباط با خدا داشته اند.

اما دليل اين كه چرا جهل از جامعه ريشه كن نشده، آن است كه هميشه عده اى به اين جهالت ها دامن زده اند، على رغم اينكه عده اى نيز پيوسته در اصلاح افكار مردم و زدودن جهالت از آنها كوشيده اند. اين جهالت ها در مردم ريشه دوانده، و محكم شده است.

همان طور كه اشاره كردم، از جمله عواملى كه موجب رواج جهل در جوامع بوده رفتار دين داران است. وقتى مردم ديدند كسانى كه خود را متديّن معرفى مى كنند و پيرو انبيا (عليهم السلام) مى دانند و براى دين، سينه چاك مى كنند، خودشان دين را جدّى نمى گيرند، دچار جهالت مى شوند.

در سفرى كه چندى پيش به امريكاى لاتين داشتم، يكى از كشيش ها صريحاً مى گفت: «مردم اين منطقه به حرف ما اسقف ها و كشيش ها اعتنايى نمى كنند، حرف هاى ما را باور ندارند.» بعد به طور خصوصى به من گفت: «نه تنها مردم حرف هاى ما را باور ندارند، بلكه خودمان هم اين حرف ها را باور نداريم.»

از نظر آنها، دين وسيله اى براى زندگى كردن است. به همين دليل، اگر هم به دروغ بودن آن معتقد نباشند، آن را جدّى نمى گيرند و فقط در حد آداب و رسومى به آن نگاه مى كنند كه از قِبل آن، ارتزاق مى كنند. بدين ترتيب، دين به صورت بازيچه اى در دست آنها درمى آيد و براى آن كه سفره زندگيشان رنگين شود سعى در تبليغ آن مى كنند و آن را به صورتى براى مردم تفسير مى كنند كه خوششان بيايد، تا به آنها اقبال نشان دهند. گاهى هم اين كار خود را اين گونه توجيه مى كنند كه براى دور نشدن مردم از دين، ما مجبوريم آن را اين طور تبليغ كنيم. امروزه كليساها كمابيش همين كارها را مى كنند. بسيارى از اعمال را قبلا حرام مى دانستند و با آن مبارزه مى كردند، اما وقتى ديدند نمى توانند در مقابل مردم مقاومت كنند، عقب نشينى كردند و آنها را حلال شمردند! نه به اين علت كه دليل جديدى پيدا كرده اند، بلكه مى گويند اگر اين كار را نكنيم، همين مقدار اعتقادى را هم كه مردم نسبت به مسيحيت دارند از دست مى دهند و آن را انكار مى كنند! مثلا، روزه گرفتن به طور كلى از دين مسيحيت طرد شده است. در پيامى كه پاپ در عيد پاك گذشته به مسيحيان داد، صريحاً از مردم خواست، حال كه روزه غذا نمى گيرند، يك روز «روزه تلويزيون» بگيرند (يعنى يك روز تلويزيون تماشا نكنند) كه البته هيچ كس هم به حرف او گوش نداد.

به اين صورت، در مسيحيت، يكى پس از ديگرى احكام دينى لغو مى شود. اين كار سابقه تاريخى هم دارد. «اصحاب سبت»، كه قرآن از آنها نام مى برد، يكى از اقوام بنى اسرائيل بودند كه دين خدا را به بازى گرفتند. آنها از صيد ماهى در روز شنبه نهى شده بودند، اما براى آن كه هم در ظاهر دستور خدا را اطاعت كرده باشند، هم منفعت اقتصاديشان را به دست آورند، كنار دريا حوضچه هايى درست كردند. روزهاى شنبه، كه به صيد نمى رفتند، درِ حوضچه ها را باز مى كردند، ماهى ها كه وارد مى شدند، درِ آنها را مى بستند و روز يكشنبه آنها را صيد مى كردند. خداوند به دليل اين كارشان، آنها را عذاب كرد و به شكل بوزينه مسخ شدند؛ چون دين خدا را به بازى گرفته بودند: فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ.(3)

بنابراين، اين قبيل كارها از گذشته سابقه داشته و از طرف دين دارها هم انجام مى شده، نه از طرف بى دين ها كه اصل اين مسايل را منكر مى شده اند. آنها با دين خدا بازى مى كرده اند و در عمل، آن را جدّى نمى گرفته اند. گويى احكام شرعى مثل بعضى آداب و رسوم عرفى است كه اگر رعايت نكنند در سرنوشتشان اثرى ندارد. مثلا، همان طور كه در عرف، به صورت تعارف و بازى لفظى، به همديگر مى گويند: «قربانت، تصدّقت، نوكرم،...»، اما حاضر نيستند حتى كمى موى خود را هم براى آن فرد فدا كنند، احكام شرع را هم در مورد نماز و روزه و ديگر مسايل شرعى به همين صورت مى دانند. همين هم موجب بدبختى خودشان و مانع آشنايى ديگران با حقايق دين مى شود.

وقتى مردم ببينند دين در جامعه اى رواج دارد و آثار خوبى بر جاى مى گذارد، به آن علاقه مند مى شوند، اما وقتى كسانى كه دم از دين مى زنند خودشان اهل عمل نباشند، حرفشان در ديگران اثر نمى كند و موجب بدبينى مردم به دين نيز خواهد شد. امام صادق (عليه السلام) در وصيت خود، خطاب به شيعيان، نسبت به اين مسأله تأكيد كرده اند. اين توصيه بايد نصب العين همه كسانى باشد كه ادعا مى كنند پيرو ايشان هستند و مذهب ايشان را ترويج مى كنند، راه آنان را صحيح مى دانند و به آن بزرگواران عشق مىورزند.

(1). زمر (39)، 3.

(2). نحل (16)، 39.

(3). اعراف (7)، 166.

/ 123