«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان - پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان

سؤال هاى ديگرى نيز، كه بسيار عميق تر و پيچيده تر و جزو مسايل اصولى و بنيادى است، در اين زمينه مطرح مى شود. مهم ترين اين سؤال ها اين است كه اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبيتى دارد كه اسلام براى شاد كردن ديگران اين همه سفارش كرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت ديگر، آيا از ديدگاه اسلام وضع مطلوب اين است كه انسان بسيار شاد و مسرور باشد يا به عكس، محزون؟

با توجه به رواياتى كه در مدح حُزن وارد شده است، از جمله روايتى به اين مضمون كه اگر در جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مى دهد، اين سؤال مطرح مى شود كه چگونه مى توان بين اين دو گروه روايات جمع كرد؟ آيا «شاد بودن» از نظر اسلام امرى مطلوب است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبيت زيادى ندارد، پس چطور «شاد كردن» ديگران ثواب دارد، بلكه بالاترين عبادات تلقى مى شود؟ اين سؤالى است كه جواب آن چندان آسان نيست. براى پاسخ به اين سؤال، بايد مقدماتى را بيان كرد.

بدون شك اصل مسرور بودن و شاد بودن يك مطلوب فطرى است. از نعمت هايى كه خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قيامت داده است، اين است كه مؤمن در بهشت غمگين نمى شود و شاد خواهد بود: وُجُوهٌ يَوْمَئِذ ناعِمَةٌ؛(1) چهره هاى مؤمنان در بهشت بسيار شاداب و خرّم است. در جاى ديگرى مى فرمايد: يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛(2) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عيالش، در حالى كه بسيار شاد و خندان است، بازمى گردد. بى شك انسان فطرتاً طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهيمى از قبيل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است؛ يعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و اين اشكالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قيامت وارد بهشت مى شوند مى گويند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ؛(3) خدا را ستايش مى كنند كه حزن و اندوه را از آنان برداشت؛ يعنى دوران حزن و غمى كه در دنيا داشتند سپرى شد و زمانى كه وارد بهشت مى شوند، ديگر از حزن و اندوه خبرى نيست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتاً مطلوب است و اين پاداش مؤمنان در بهشت است. برعكس، اهل جهنم، هميشه غمگين و افسرده هستند. قيافه هاى درهم كشيده (عَبُوساً قَمْطَرِيراً) (4) و چهره هاى چروكيده و سياه (وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ)(5) از حالات دوزخيان است. قرآن آن گاه كه مى خواهد از شهدا تعريف كند و غير مستقيم ديگران را تشويق نمايد كه به خيل شهدا بپيوندند، مى فرمايد: فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ؛(6) آنها به سبب نعمت هايى كه خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراين، داشتن شادى و سرور، يك امر مطلوب فطرى است، كه هم در برزخ و هم در آخرت، قطعاً جزو نعمت هاى بزرگ الهى مى باشد. همه ما بايد طالب چنين نعمتى باشيم.

انسان فطرتاً طالب خوشى است. در دنيا خوشى ها و ناخوشى ها، به طور طبيعى و تكوينى، براى همه وجود دارد؛ هيچ كس در دنيا نيست كه در همه عمر خود شاد و يا در سراسر اين مدت غمگين باشد. هر كسى كمابيش غم ها و شادى هايى دارد. انسان به طور طبيعى مى خواهد در دنيا شاد باشد، و اين شادى ها از راه هاى مختلفى پيدا مى شود. گاهى يك شادى، غم هاى طولانى را در پى دارد، مانند شادى هايى كه از يك گناه موقتى پيدا مى شود. هر چند انسان ممكن است با انجام يك گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتارى هاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. كسانى هم كه از راه هاى غيرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسكرات و... خود را شاد مى كنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعت ها بلكه عمرى را بدبخت خواهند شد. اين نوع شادى، مطلوبيتى ندارد و عقل هم هيچ وقت چنين شاديى را تجويز نمى كند كه انسان لحظه اى از مواد مخدر استفاده كند، شادى كاذبى پيدا كند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعه اش را بدبخت كند.

طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبيت واقعى هر چيزى زمانى است كه در مسير مطلوبيت نهايى و سعادت ابدى انسان باشد. اگر شادى هاى دنيايى انسان در راستاى كمك به شادى آخرت او باشد، بسيار پسنديده و مطلوب است. آيا اساساً چنين شادى هايى وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. انسانى كه افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هيچ كارى نمى رود، عبادت هم نمى كند. چنين كسى نه كار دنيا را مى تواند درست انجام دهد نه كار آخرت را. كسى كه نشاط ندارد، تنها مى خواهد گوشه اى بنشيند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه كارى انجام دهد. چنين فردى نه به درد دنيا و آخرت خودش مى خورد و نه دنيا و آخرت ديگران. حُزن و اندوهى كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعث شود كه فرد نه به كار دنيا برسد و نه به كار آخرت، در واقع نوعى بيمارى است و هيچ گونه مطلوبيتى ندارد. اين كار حتى ممكن است به كفر نيز منتهى شود. گاهى هم موجب مى شود كسانى كه ايمان ندارند يا داراى ايمانى ضعيف هستند، دست به خودكشى بزنند. چنين حُزن هايى هيچ وقت مطلوب نيست. برعكس، آن حالت نشاطى كه انسان را وادار كند به اين كه هم كارهاى دنيايى و هم كارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود كه درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امرى مطلوب است. از اين روى، استفاده از وسيله اى كه سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.

بنابراين مى توان گفت، اين طور نيست كه هر سرور و فرحى در دنيا مطلوب است، به خصوص اگر حالت افراطى پيدا كند. در قرآن غالباً از فرح مربوط به دنيا با لحنى نكوهش آميز ياد شده است؛ مانند: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛(7) او انسان شادمان و فخرفروش است. يا: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ.(8) اين آيه درباره قارون است كه به واسطه نعمت هاى دنيايى، به خود مى باليد و بسيار مغرور بود. بنى اسرائيل براى نصحيت او به نزدش آمدند و گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛ خيلى سرمستى نكن، خدا فرحين را دوست نمى دارد. معمولا در ادبيات فارسى تعبير «سرمستى» براى اين گونه سرورها و فرح هاى افراطى به كار مى رود. اين گونه شادى ها مسلّماً نامطلوب است؛ زيرا نه تنها كمكى به حركت تكاملى انسان نمى كند، بلكه انسان را در دام شيطان مى اندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظايف و تكاليفش باز مى دارد و موجب مى شود كه به ديگران فخر بفروشد. در بعضى از آيات قرآنى هم اشاره شده است كه كسانى كه در دنيا خيلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خيلى خوب نيست: إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛(9) در وصف جهنميان مى فرمايد، آنها كسانى هستند كه در دنيا خوش گذرانى كرده و زندگى را به شادى و سرمستى مى گذراندند.

(1). غاشيه (88)، 8.

(2). انشقاق (84)، 9.

(3). فاطر (25)، 34.

(4). انسان (76)، 10.

(5). زمر (39)، 60.

(6). آل عمران (3)، 17.

(7). هود (11)، 10.

(8). قصص (28)، 76.

(9). انشقاق (84)، 13.

/ 123