آيا اين بيت الاحزان به مصلحت حاكمان بود؟! آيا توانست برخى از اهداف آنان را كه مى خواستند يا گمان مى برند بزودى متحقّق خواهد شد، محقق ساخت؟! پاسخ صحيح و واضح به اين پرسش منفى است. اين مكان در حقيقت بيش از آنچه در انتظار داشتند، وبال حكومت شد. مردم اخراج زهرا عليهاالسلام از خانه اش و منع وى از اظهار حزن و اندوه، و بيان مظلوميتش را به آسانى قبول نمى كردند. زيرا اين ظلم و ستم ديگرى است با آزار و اذيت شديدتر، و تأثير و خطر فزونتر و دلالت صريح تر بر ابعاد ستمى كه دختر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از آنان متحمل شد. در توضيح بيشتر اين مطلب مى گوييم: مردم خواهند ديد كه آنچه بر زهرا عليهاالسلام گذشته، همه بلافاصله پس از وفات پدرش بوده است: به جاى همدردى و تلاش براى كاستن از اندوه مصيبت وارده زهرا عليهاالسلام كه يگانه دختر پدرش، و سرور زنان عالم، خويشتن را در مقابل مصيبتى تلخ تر و سخت تر مى بيند و آن اينكه: كسانى كه خود را از پيروان دين مى دانند و به نبوت پدرش اعتراف دارند و بايد او را تعظيم كنند و گرامى و مقدس بدارند، ستمگرى و ظلمشان به جايى رسيد كه نزديكترين مردم به او يعنى دخترش را كه عواطف زنانه خود را دارد، در فشار قرار دادند و او را از اظهار حزن و اندوه در فراق پدرش بازداشتند. چه مى ترسيدند كه مبادا زهرا عليهاالسلام از ظلمى كه بر او روا داشته اند، با صداى بلند سخن گويد.
نهى از نوحه گرى به باطل نه از گريه
ابن اسحاق در شرح جنگ احد مى گويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به هنگام بازگشت به مدينه از خانه هايى از انصار گذشت. آواز نوحه گرانى را شنيد كه بر كشتگان خود مى گريستند. اشك از چشمان حضرت روان شد. فرمود: اما حمزه را كسى نيست كه بر او گريه كند. سعد بن معاذ، و گفته مى شود، اسيد بن حضير، زنان بنى عبدالاشهل را فرمود تا بروند نخست براى حمزه بگيرند و آنگاه براى كشتگان خود گريه كنند. چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله صداى گريه ى آنان را كه بر در مسجد بودند، شنيد، آنان را فرمود كه برگردند و هم در آن روز نوحه را حرام كرد. فردا صبح زنان انصار نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمدند و گفتند: يا رسول اللَّه! به ما رسيده كه شما نوحه را حرام كرده ايد. اين چيزى است كه در ماتم اموات خود مى خوانيم و تا حدودى راحت مى شويم. لطفاً ما را در اين كار اجازه دهيد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اگر انجام داديد، به صورتهايتان نزنيد و رويتان را نخراشيد و مويه نكنيد، و گريبان چاك ندهيد. [السيرة الحلبيه، ج 2، ص 254؛ تاريخ الخميس، ج 1، ص 444؛ از المنقى. ر. ك: الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 167؛ تاريخ الامم والملوك، ج 2، ص 210؛ العقد الفريد؛ البداية والنهاية، ج 4، ص 48؛ مسند احمد، ج 2، صص 40، 84، 92؛ الاستيعاب شرح حال حمزه؛ مسند ابويعلى، ج 6، صص 272، 293- 294؛ در پاورقى از: مجمع الزوائد، ج 6، ص 120؛ طبقات الكبرى، ج 3، ق 1، ص 10؛ سنن ابن ماجه، ج 3، ص 94؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 195؛ سيرة ابن هشام، صص 95، 99.] مادر سعد بن معاذ گفت: از آن روز تا كنون هيچ زنى از ما گريه نكرده مگر اينكه از حمزه شروع كرده است. و در نص ديگرى آمده: هنگامى كه رقيه وفات كرد، زنان مى گريستند. عمر با تازيانه آنان را مى زد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دستش را گرفت و فرمود: عمر! رهايشان كن. و به زنان فرمود: «بپرهيزيد از آواز شيطان... فاطمه در كناره ى قبر مى گريست. پيغمبر با لبه ى لباسش اشك چشمانش را پاك مى كرد». [تا ريخ المدينه، ابن شبه، ج 1، ص 103؛ الاصابه، شرح حال رقيه.]