در قفل - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

9- عايشه گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بين خود و مردم درى باز كرد يا پرده اى را به كنار زد. [سنن ابن ماجه، ج 1، ص 510.]

10- ابوعبداللَّه جسرى در حديث بيمارى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به حالت اغما فرورفت. سپس به هوش آمد و فرمود: در را برايش باز كنيد. در را باز كرديم. عثمان بود... [مسند احمد، ج 6، ص 263.]

11- در حديث عايشه: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در را آرام باز كرد. سپس بيرون رفت و در را آرام بست. [تا ريخ مدينه، ج 1، صص 88- 89.]

12- در حديث سلمان: فاطمه عليهاالسلام گفت: در را به دست خودم پيش كرده بودم، ديدم كه در باز شد و سه كنيز بر من وارد شدند. [ر. ك: عوالم العلوم، ج 11، ص 162؛ مهج الدعوات، ص 5؛ بحارالانوار، ج 11، صص 130- 131.]

13- چون يهود نزد پيامبر آمدند، متوجه شدند كه وفات كرده و ابوبكر به جايش جلوس كرده است. خواسته شان را پيش ابوبكر نيافتند. «از نزد او خارج شدند و به دنبال مردى راه افتادند تا به خانه زهرا عليهاالسلام رسيدند. در زدند. در باز شد و على كه از فراق رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به شدّت اندوهگين بود، بيرون آمد...» [بحارالانوار، ج 41، ص 270؛ فضائل ابن شاذان، صص 130- 131.]

14- در وصف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى گويند: آن حضرت «كفش وصله مى كرد و لباس پينه مى زد و در خانه را باز مى كرد...» [بحارالانوار، ج 16، ص 227، به نقل از مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 146.]

15- در حديث نافع غلام عايشه: «براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله غذايى آوردند. فرمود: كاش امير مؤمنان و سيد مسلمانان حاضر بود و با من مى خورد. عايشه گفت: اميرالمؤمنين كيست؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سكوت كرد. عايشه دوباره پرسيد. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله باز هم سكوت كرد. آنگاه كسى در زد. بيرون رفتم. ديدم كه على بن ابى طالب است. برگشتم و به آن حضرت خبر دادم. فرمود: او را داخل فرست.

در را برايش باز كردم و او داخل شد. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خوش آمدى، آرزوى تو را داشتم...». [كشف اليقين، ص 292؛ كشف الغمه، ج 1، ص 343.]

16- در حديث پرنده: «در را محكم زدم. عايشه گفت: كيست؟ گفتم: منم. على. شنيدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: عايشه! در را برايش باز كن. عايشه در را باز كرد و من داخل شدم». [الاحتجاج، ج 1، صص 470- 471؛ كشف اليقين، ص 305.]

اگر در خانه صرفاً پرده بود، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى توانست به على بگويد: داخل شو.

17- در يك حديث: ابوايوب صدا زد: مادر! در را باز كن كه سرور بشر آمد... او كه نابينا بود، بيرون آمد و در را باز كرد. [مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 133.]

18- سفينه گفت: زنى از انصار دو پرنده به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اهدا كرد... روايت مى گويد: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: در را برايش باز كن. من در را باز كردم. [بحارالانوار، ج 38، ص 355.]

19- در داستان افك ماريه، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله به على عليه السلام دستور دارد كه جريج را بكشد. «على در باغ را زد. جريج آمد تا در را برايش باز كند. چون ديد على است، در چهره اش آثار خشم ديد، برگشت و در را باز نكرد. على از ديوار به داخل باغ پريد...». [تفسير قمى، ج 2، ص 99- 100؛ بحارالانوار ج 122، ص 155.]

روشن است كه اگر در باغ پرنده اى بود نيازى نبود كه على عليه السلام از ديوار بپرد.

20- عايشه: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نماز مى خواند و در بر رويش بسته بود كه من آمدم. آمد، در را برايم باز كرد و برگشت. [مسند احمد، ج 6، ص 31.]

21- جابر از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله: در خانه ات را ببند و نام خدا را ياد كن كه شيطان در
بسته را باز نمى كند. [سنن ابى داوود، ج 2، ص 339، صحيح مسلم، ج 3، ص 193؛ مسند احمد، ج 3، صص 386- 395.]

22- در حديث ازدواج فاطمه عليهاالسلام: «ام ايمن گفت: كيست؟ فرمود: منم، رسول خدا. ام ايمن، در را باز كرد». [كشف الغمه، ج 1، ص 371؛ شرح الاخبار، ج 3، صص 56- 57.]

23- در حديث آمدن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله، ابوبكر، عمر به خانه ابوالهيثم بن تيهان، «پس در را باز كرد و ما داخل شديم...». [كنزالعمال، ج 7، ص 194.]

24- روايت كرده اند كه وقتى ابوبكر مرد، على عليه السلام گفت: «گفتم: يا رسول اللَّه! اين ابوبكر است، اجازه ورود مى طلبد. ديدم كه در باز شد و صدايى گفت: حبيب را بر حبيبش وارد كنيد...».

ابن عساكر: «دروغ است. ابوطاهر دروغگو است و عبدالجليل، مجهول...». [كنزالعمال، ج 12، ص 538- 539.] گوييم: هرچند اين روايت نادرست است لكن اشاره دارد كه آنچه وى از آن سخن مى گويد، مردم آن زمان به كار مى برده اند.

25- موضوع: «فراز كردن در» حديث خديجه با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را آورديم. در همين موضوع مواردى چند هست كه مى توان بدان استشهاد كرد.

در همين روايات آمده: على عليه السلام گفت: «هرگاه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى خواست افطار كند، مرا مى فرمود كه در را براى هر كه براى افطار مى آيد، باز كنم». [عوالم العلوم، ج 11، ص 41.]

26- در روايتى از انس: «فاطمه عليهاالسلام عبايى پنبه اى پوشيد و آمد تا بر در خانه ى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ايستاد. سلام كرد و گفت: يا رسول اللَّه! منم فاطمه. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در سجده گريه مى كرد. سرش را بلند كرد و گفت: نور ديده ام را چه شده؟ فاطمه
از من پنهان است. در را برايش باز كنيد. در را باز كردند. فاطمه داخل شد...». [عوالم العلوم ج 11، ص 265. به نقل از: تنبيه الغافلين، ص 22؛ احقاق الحق، ج 10، ص 182.]

27- پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خانه ام سلمه بود. على آمد و به آرامى در زد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در زدنش را شناخت ولى ام سلمه نشناخت.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: برخيز در را برايش باز كن... [مناقب الامام اميرالمؤمنين، ج 1، ص 338.]

در قفل

بياضى رحمه اللَّه گويد: «سپس به سكوت على و ديگران بر عمر احتجاج كردند و دفن ابوبكر در حجره اى كه قفل بود و بدون اينكه كسى آن را باز كند، باز شد و صدايى از داخل آن شنيدند كه گفت: حبيب را حبيبش وارد كنيد». [الصراط المستقيم، ج 3، ص 113.]

باز كردن قفل و بسته ماندن در

در بعضى از متون به باز شدن در به معنى باز شدن قفل، و بسته ماندن در تا كسى آن را باز كند، تصريح شده است. از امام على عليه السلام روايت شده كه درباره ى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله سخن مى گفت: «گويى هم اكنون با او هستم و او در خانه ى ام سلمه به او مى گويد: برخيز، در را باز كن. ام سلمه گفت: يا رسول اللَّه! اين كيست كه كارش به جايى رسيده كه من در را برايش باز كنم در حالى كه ديشب خداوند در قرآن درباره ى ما نازل فرموده: و اذا سألتموهن متاعاً فاسألوهن من وراء حجاب. [احزاب، 53.] حال اين كيست كه كارش به جايى رسيده كه من بدون پوشش و حجاب به استقبال او بروم؟!

/ 204