زدن زنان - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زدن زنان

آنچه كاشف الغطاء در توجيه زشت دانستن زدن زنان، در فرهنگ عرب بيان كرده نمى تواند اين مسأله را توجيه كند. زيرا:

الف: سخن اميرالمؤمنين على عليه السلام در سرزنش زدن زنان بدين معنى نيست كه هرگاه انگيزه اى قوى تر در ارتكاب هولناكترين جنايات و هتك بزرگترين حرمتها وجود داشته باشد، زدن زنان بوسيله ى آنان محال خواهد بود.

خصوصاً اگر اين انگيزه، شهوت حكومت و سلطنت باشد و بويژه آنگاه كه حكومت بتواند پس از تحكيم پايه هاى خود، با اعمال قدرت و هيبت و با استفاده از مال و مقام و آنگاه كه مردم از ترس يا طمع بدان گردن نهند و سپس با استفاده از تقدس و احترامى كه خليفه بر پايه ى تدين و ايمان نزد توده ى مردم دارد، اين ننگ و سرزنش را از دامن خود پاك كند.

از سوى ديگر: از قديم زنده به گور كردن دختران ننگ و عار بوده و هست؟!

از قديم قتل فرزند و برادر براى رسيدن به دنيا ننگ و عار بوده و هست؟!

در حالى كه خيزران، آنچنان كه مى گويند فرزندش را به خاطر پادشاهى كشت؛ مأمون نيز براى رسيدن به خلافت برادرش امين را كشت!

معروف است كه مى گويند: پادشاهى عقيم است و رحم ندارد. [الكامل فى التاريخ، ج 6، صص 100- 99؛ تاريخ الامم والملوك، ج 8، ص 205.]

اگر اينان مقيد بودند كه كار زشتى از آنان سر نزند، در جايى كه پيغمبر عليه السلام
مى شنيد، به او نمى گفتند: پيغمبر هذيان مى گويد. در حالى كه مى بايست مانع دينى او موانع عادات، و رسوم قويتر باشد.

به علاوه اطلاق چنين سخن زشتى در حق پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله انگيزه بيشترى براى به همراه داشتن ننگ و عار ابدى دارد. چه اين از زدن يك زن يا محاصره ى خانه اش، يا گفتن سخنان زشت و ركيك به او، عظيم تر است.

خلاصه كلام اينكه اگر كسى از ننگ و عار و سرزنش ديگران پروايى دارد بايد كه در همه شئون و احوال زندگى اش از آن پروا داشته باشد نه اينكه در يك جا از آن بترسد و در جاى ديگر بدان اعتنايى نكند. چنان كه به ساحت مقدس پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله جسارت و بى حرمتى كردند. اين براى ما روشن و قابل قبول نيست.

جسارت فرد در يك مورد ما را بر آن مى دارد كه در تكذيب آنچه در موارد ديگر به او نسبت داده مى شود، شك كنيم. پس چگونه خواهد بود آنجا كه جسارت او با دلايل قاطع و براهين ساطع ثابت شده باشد؟!

آيا اين تهديد دختر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله ننگ و عار نيست؟ آيا فقط سيلى زدن زهرا عليهاالسلام ننگ و عار است و بس؟!

ب: اين شخص كه به گفتار كاشف الغطاء استدلال مى كند، خودش در صحت نصوص وارده در نهج البلاغه، و ساير كتابها كه به نوعى ضعف در شخصيت زن اشاره دارد، علامتهاى سؤال بزرگ مى گذارد. اين متن نهج البلاغه كه وى بدان استشهاد كرده، از ضعف زنان سخن مى گويد:

«فانهنّ ضعيفات القوى، والانفس، والعقول».

خود وى چندين بار در صحت همين متن شك كرده است. حال چگونه است كه در اينجا به چيزى استدلال مى كند كه در جاى ديگر اجمال و تفصيل آن را رد كرده است؟!

ج: دختران رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله را در كربلا تازيانه زدند. آنگاه كه كينه هاى سياه، چشم دشمنان را كور كرد و از انديشه در عواقب آن، از ننگ دنيا و خشم خداى جبار در دنيا و آخرت بازشان داشت.

شواهد تاريخى فراوانى در دست هست كه تأكيد مى كند: هرگاه انگيزه اى قويتر از انگيزه ى دفع عار يافته اند، از ارتكاب هرگونه جنايت و پذيرش اين عار پروايى نداشته اند. از اين شواهد به ذكر موارد زير بسنده مى كنيم:

1- يكى از آنان، دخترش را زنده به گور مى كرد كه مبادا از غذاى او بخورد، در حالى كه خداوند متعال مى فرمايد: «و اذا المؤودة سئلت، بأى ذنب قتلت). [تكوير/ 8.]

2- همين گوينده بيان كرده كه ابن زياد (لع) بر آن شد كه خانم زينب را بزند، چه آن بانو سخنانى خطاب به عبيداللَّه گفت كه حميّت او را برانگيخت. عمرو بن حريث دخالت كرد و با اين سخن مانع او شد كه: او زن است و زن را به واسطه ى گفته هايش مؤاخذه نمى كنند. [جنةالمأوى، ص 82.]

3- استدلال كننده به كلام كاشف الغطاء گفته است: زينب و ديگر دختران خاندان وحى با تازيانه مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. [الانسان والحياة، ص 271.]

در اين باره به كتابها، تأليفات و خطبه هايش مراجعه كنيد.

4- سميه مادر عمار در مكه زير شكنجه هاى فرعون قريش، ابوجهل (لع) جان داد و نخستين شهيد زن در اسلام شد. [ر. ك: الاستيعاب (در پاورقى الاصابة)، ج 4، صص 330- 333؛ الاصابه، ج 4، صص 334- 335؛ السيرة النبويه (ابن كثير)، ج 1، ص 495؛ اسدالغابه، ج 5؛ ص 481؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 28.]

5- شخص عمر، كنيز يكى از بنى موئل را شكنجه كرد. آنقدر او را زد تا اين كه خودش خسته شد. به كنيزك گفت: من از تو معذرت مى خواهم كه تو را رها نكردم مگر اينكه خسته شدم. [السيرة النبويه (ابن هشام)، ج 1، ص 341؛ السيرة الحلبيه، ج 1، ص 300.] همو امّ شريك را شكنجه كرد. پس چرا نترسيد كه ارتكاب اين كار باعث ننگ و عار براى او خواهد شد؟!

6- كتابهاى تاريخ و حديث مى گويد: هنگامى كه عثمان بن مظعون مرد، زنان گريه مى كردند. عمر با تازيانه آنان را مى زد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دستش را گرفت و فرمود: آرام باش عمر، بگذار گريه كنند... [مسند احمد، ج 1، صص 237- 335؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 190؛ ذهبى آن را صحيح خوانده و گفته: سند آن خوب است: تلخيص المستدرك در پاورقى آن.]

7- عمر، زنانى را كه در مرگ ابوبكر گريه مى كردند، زد. ابن ابى الحديد مى گويد: «اولين كسى كه عمر با تازيانه اش او را زد، ام فروه دختر ابى قحافه بود. هنگامى كه ابوبكر مرد، زنان و از جمله خواهرش ام فروه، در مرگ او نوحه گرى كردند. عمر بارها آنان را از اين كار بازداشت اما آنان نوحه گرى را از سر گرفتند. پس ام فروه را از ميانشان بيرون آورد و او را با تازيانه اش زد. زنان فرار كردند و پراكنده شدند». [شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 181.] ديگران نيز اين قصه را نقل كرده اند. [الغدير، ج 6، ص 161، به نقل از: كنزالعمال، ج 8، ص 191؛ الاصابه، ج 3، ص 606.]

8- هنگامى كه خالد بن وليد مرد، زنانى در خانه ميمونه گرد آمدند و در فراقش گريه مى كردند. عمر آمد... او زنان را با تازيانه مى زد. در اين هنگام روبند يكى از زنان افتاد. گفتند: يا اميرالمؤمنين! روبندش. گفت: رهايش كنيد كه او را حرمتى نباشد... [الغدير، ج 6، ص 161، به نقل از: كنزالعمال، ج 8، ص 118.]

9- پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله خون هبار بن اسود را به خاطر برخورد وى با زينب، مباح فرمود. اين مسأله معروف و مشهور است.

د: چرا وجدان اينان نمى پذيرد كه عمر، زهرا عليهاالسلام را زده باشد با اين تعليل كه زدن زهرا عليهاالسلام موجب سرزنش و ننگ و عار او مى شود اما وجدانشان مى پذيرد كه ننگ و عار و سرزنش اين اقدام وقيح، گريبانگير قنفذ باشد؟ چه همانگونه كه عمر عرب است و از سرزنش مى ترسد، قنفذ هم عرب است و از سرزنش پروا دارد؛ همانگونه كه عمر از قبيله ى بنى عدى است، قنفذ هم از بنى عدى است. پس چرا استثنا؟!

اما محقق شوشترى [ر. ك: قاموس الرجال، ج 7، صص 393- 394.] بيان كرده كه قنفذ از بنى تيم است نه از بنى عدى. ولى منظور آن است كه قنفذ عدوى الولاء است يعنى غلام آنان بود. به هر حال، خواه قنفذ عدوى باشد و خواه تيمى، اگر زدن زن از نظر عرب قبيح است، پس بايد انسان عرب نژاد آن را زشت بداند و آن را از سوى هركس كه باشد، تقبيح كند. بلكه هرگاه يك غلام، زن عرب را بزند، مردم عرب، براساس مفاهيم خود، با حساسيت بيشتر با آن مقابله و به شدّت رد خواهد كرد.

ه: از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود: آنان اموال قنفذ را مصادره نكردند، چنانكه در مورد ساير واليان خود كردند. به اين ترتيب از ضربتى كه به زهرا عليهاالسلام زد، قدردانى كردند. [جنةالمأوى، ص 84؛ بحارالانوار، ج 30، صص 302- 303؛ كتاب سليم، ج 2، صص 274- 275؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 413.]

بنابراين تقدير آنان از قنفذ به واسطه ى زدن زنى كه زهرا عليهاالسلام نام دارد و سرور زنان جهان است، ننگ و سرزنش ديگرى است كه پرده از مقاصد پنهان آنان برمى دارد روشن است كه آنان نه از اين ننگ و سرزنش پروايى دارند و نه از خشم و غضب خدا و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بواسطه ى خشم و غضب زهرا عليهاالسلام. چه انگيزه اى قويتر از آن
دارند. خصوصاً كه اين انگيزه تحقق شهوتى در سطح حكومت بر جهان اسلام و رسيدن به مقام جانشينى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله باشد كه نزد مردم از قداست و اهميت زايدالوصفى برخوردار است.

از سوى ديگر ادعاى بعضى را نيز باطل مى كند كه مدعى اند: اين قوم، به زهرا عليهاالسلام احترام مى گذاشتند و او را محترم مى دانستند و در راه كسب رضايت و خشنودى او تلاش مى كردند و...

خواهيم گفت كه تلاش اين دو نفر براى بدست آوردن رضايت زهرا عليهاالسلام يك مانور سياسى شكست خورده و مردود بود.

/ 204