روايات فاطمه - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روايات فاطمه

13- ديلمى مى گويد: زهرا عليهاالسلام ماجراى خود را به تفصيل بيان فرموده است. از جمله فرمود:

«... سپس قنفذ را با عمر بن خطاب و خالد بن وليد به خانه ى ما فرستادند تا پسر عمويم على را براى بيعت زيانبار خود به سقيفه بنى ساعده بيرون برند. على كه مشغول انجام وصيت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، درباره ى همسران او، تأليف قرآن و پرداخت هشتاد هزار درهم به سفارش آن حضرت بود، با آنان بيرون نرفت. پس هيزم زيادى در مقابل در خانه ما جمع كردند و آتش آوردند تا خانه، و ما را به آتش كشند. من در پشت در ايستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم كه دست از ما بردارند و ما را يارى كنند.

عمر، تازيانه را از دست قنفذ- غلام ابوبكر- گرفت و با آن به بازويم زد، چنانكه تازيانه همچون بازوبند به دور بازويم حلقه زد. عمر لگدى به در كوبيد و آن را به طرف من فشار داد و من كه آبستن بودم، به صورت روى زمين افتادم. آتش شعله مى كشيد و صورتم را مى گداخت. عمر چنان به صورتم سيلى زد كه گوشواره ام بر زمين افتاد و درد زايمان به سراغم آمد. پس محسن را كشته بى گناه سقط كردم. اين است امّتى كه مى خواهد بر من نماز بخواند؟! در حالى كه خدا و رسول از آنان بيزارى جسته اند. من نيز از آنان برائت مى جويم».

اميرالمؤمنين عليه السلام به وصيت فاطمه عليهاالسلام عمل كرد و احدى را از مرگ او خبر نكرد و در شب دفن، دختر پيغمبر، چهل قبر تازه در بقيع كند. هنگامى كه مسلمانان از رحلت، و دفن فاطمه عليهاالسلام باخبر شدند و براى تسليت به نزد على عليه السلام آمدند و به او گفتند: برادر رسول خدا! چه خوب مى شد اگر به تجهيز فاطمه عليهاالسلام و كندن خاك او مى فرمودى؟

على عليه السلام گفت: فاطمه عليهاالسلام دفن شد و به پدرش پيوست.

گفتند: انا للَّه و انا اليه راجعون! يگانه دختر پيغمبر ما محمّد، مى ميرد ولى ما بر جنازه اش نماز نخوانيم. اين براى ما ناگوار است.

على عليه السلام گفت:

«جنايتى كه بر خدا و رسول خدا و خاندان او كرده ايد، شما را بس است. به خدا قسم، نمى توانستم فاطمه عليهاالسلام را در وصيتش نافرمانى كنم كه سفارش كرد: احدى از شما بر او نماز نگذارد...»

آنان لباسهايشان را تكاندند [اين كار نزد عرب كنايه از اين است كه سخنان طرف مقابل مورد قبول آنان نيست.] و گفتند: بايد بر دختر پيغمبرمان نماز گزاريم و بلافاصله به بقيع رفتند. آنان در بقيع چهل قبر تازه ديدند، و قبر فاطمه عليهاالسلام را در ميان اين همه قبر پيدا نكردند.

مردم ناله كردند و همديگر را شماتت، و گفتند: نه در وفات دختر پيغمبرتان حاضر بوديد و نه در نماز بر او، و نه قبرش را مى شناسيد تا زيارت كنيد؟! ابوبكر گفت: كسانى از ثقات مسلمانان را بياوريد تا همه ى اين قبرها را نبش كنند تا قبرش را پيدا كنيد و بر او نماز گزاريم و زيارتش كنيم.

اين مطلب به على عليه السلام رسيد. خشمگين و با چهره اى برافروخته، و چشمانى برآمده در حالى كه قباى زردش را كه جز در روزهاى سخت نمى پوشيد، در دست داشت، و به شمشيرش ذوالفقار تكيه داده بود، بيرون آمد و خود را به بقيع رساند. بيم دهنده اى خود را پيش از او به مردم رساند و گفت: اين على است كه چنان مى بينيد، مى آيد و به خدا سوگند مى خورد كه اگر يك سنگ از اين قبرها برداشته شود، شمشيرش را در ميان امّت خواهد گذاشت. مردم گروه گروه هراسان فرار
كردند. [بحارالانوار، ج 30، صص 348- 350، به نقل از ارشاد القلوب ديلمى.]

14- از جمله ى اشعارى كه محدّثان و مورّخان نقل كرده اند كه زهرا عليهاالسلام در رثاى پدرش پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله مى خواند، اين چند بيت است:




  • ماذا علىّ من شمّ تربة احمد
    صبت علىّ مصائب لو أنها
    فاليوم اخشع للذليل و اتقى
    ضيمى و ادفع ظالمى بردائياً



  • ان لايشم مدى الزمان غوالياً
    صبّت على الايام صرن ليالياً
    ضيمى و ادفع ظالمى بردائياً
    ضيمى و ادفع ظالمى بردائياً



چه خواهد شد اگر كسى كه تربت احمد به مشام او رسيده، هرگز بوى مشك و عنبر به مشامش نرسد. مصيبتهايى بر من وارد شد كه اگر بر روزها وارد مى شد، به شب بدل مى گشت. من امروز در مقابل افراد ذليل تسليم مى شوم و ظلم و ستم ظالمان را با ردايم دفع مى كنم.

اگر منظور زهرا عليهاالسلام «از مصائب» فقط مصيبت ارتحال پدرش بود، سزاوارتر آن بود كه صيغه مفرد «مصيبة» بسنده مى كرد و جايى براى ذكر خشوع در مقابل ذليل، و دفع به وسيله ى ردا نبود.

همچنان كه گفته ى زهرا عليهاالسلام «و ادفع ظالمى بردائيا» يا «بالراح» در شعر زير:




  • فاليوم اخض للذليل، و اتقى

    فاليوم اخض للذليل، و اتقى


  • ذلى و ادفع ظالمى بالراح ذلى و ادفع ظالمى بالراح


[مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 299.] .

اشاره دارد كه فقط در غصب فدك و ارث زهرا عليهاالسلام بر او ظلم و ستم روا نداشتند. زيرا براى رفع اين ستم به دست و پنجه، و ردا نيازى نيست بلكه زهرا عليهاالسلام نزد غاصبان رفت و حقش را مطالبه كرد و با آنان در اثبات حقانيت خود احتجاج فرمود. همه ى اقدامات زهرا عليهاالسلام در اين خصوص ضبط و ثبت شده و معروف و مشهور است.

/ 204