بنابراين، گفته برخى افراد درست نيست كه مى گويند: آنچه مطلوب است صرف ارتباط فكرى با معصومين عليهم السلام از طريق شناخت سياست ها، و گونه هاى رفتارى شخصى، و فعاليت هاى اجتماعى آنان است تا اسوه و الگوى ما در شيوه ى تقليد و تكرار كارهاى آنان باشند و همين در ما حالتى از شگفتى و اعجاب را درباره آنان به وجود مى آورد؛ دقيقاً به گونه اى كه از ديگر شخصيت ها و انديشمندان مثل اديسون و ابن سينا شگفت زده مى شويم. زيرا آنچه مطلوب است، برقرارى ارتباط فكرى، درونى و وجدانى است كه عواطف در آن شركت كند و احساسات به گونه خودكار از آن فرمانبردارى و انقياد داشته باشد و تمام وجود انسان آزادانه تسليم آن باشد و به جنبش آيد. مطلوب اين است كه اين برگزيدگان وارد دلهايمان شوند تا موجب سرزندگى آن باشند و در ارواح ما جاى گيرند تا به آن گرمى و جوشش بيشترى بدهند و در جانهايمان پا گذارند تا باصفاتر، پاكتر و خالص تر شود. مطلوب اين است كه در ساخت شخصيت ايمانى ما سهم بيشترى داشته باشند و در بناى عواطف و تكوين احساسات ما سهيم باشند. در نهايت اين گفته را بعيد مى دانيم كه: اين علمى است كه هر كه بداند سود نمى برد و هر كه نداند زيان نمى بيند. اين سخنى زيان آور است كه جز خسارت، حسرت و نوميدى سودى برايمان ندارد. صرف نظر از اين، ميزان نفع و زيانى كه از آن صحبت مى كنند چندان روشن نيست بلكه در حالت ها و موارد مختلف، تفاوت دارد. سخن گفتن از طب براى نجار، و سخن گفتن از نجوم براى آهنگر، ريسنده و كارمند در حرفه شان هيچ سودى ندارد. اما قضاياى ايمان و رفتار ضرورتاً از اين قبيل نيست. اگر چه مراتب و مقتضيات شناخت براساس اصل: مأمور شده ايم كه با مردم به اندازه عقلشان سخن گوييم، در افراد فرق مى كند.