اگر على پاسخ مى داد
و ى گمان مى برد كه مى بايست على عليه السلام يا فضه يا ديگرى در را باز مى كرد. اقدام زهرا عليهاالسلام براى باز كردن در قابل توجيه نيست. پاسخ: دو مسأله است كه بايد از آن صحبت كنيم: 1- آيا على عليه السلام يا هركس ديگر مى توانست در را باز كند؟! 2- چرا مى بايست فقط زهرا عليهاالسلام اين كار را انجام دهد؟! پاسخ به اين دو پرسش با هم تداخل دارد. به همين لحاظ به گونه زير بدان پرداختيم. 1- پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله برخى از زنانش را مى فرمود كه در را براى مراجعان باز كنند، چنانكه پيش از اين آورديم. بنابراين اقدام زهرا عليهاالسلام براى باز كردن در، اشكال مبنايى ندارد. 2- واضح است كه باز كردن در توسط على عليه السلام يا حداقل پاسخ وى به آنان از پشت در از دو حال خارج نيست: يا به دستور آنان با ابوبكر بيعت مى كند كه در اين صورت كارى شبيه به پذيرش مشروعيت كارهاى آنان انجام داده است در حالى كه هرگونه دلالتى بر حقانيت آنان را از اساس مردود مى داند. يا فقط به مهاجمان پاسخ مى دهد و از پذيرش خواسته ى آنان امتناع مى ورزد. اين كار مهاجمان را به مجادله، و تلاش براى تأثيرگذارى بر او با بيان كلمات درشت و خشن، يا نرم و ملايم، و حتى بيرون بردن على عليه السلام براى بيعت، وامى داشت. اين اقدام على عليه السلام به آنان فرصت قلب حقايق و تشويه امور، و ادعاى آنچه خوشايندشان بود، مى داد، به گونه اى كه على عليه السلام را بشكنند و حقيقت را براىمردم وارونه جلوه دهند. خصوصاً كه حاكم و مسلطند و دنياخواهان به سويشان گردن فراز مى كنند و چاپلوسان خود را به آنان نزديك. آنان به مردم خواهند گفت كه ما براى تعزيت و احوال پرسى آمديم اما على عليه السلام بر ما حسادت ورزيد و روى خود حساب كرد و با اعتماد به مواضع و قدرت خويش و نزديكى به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و شجاعت خود، و همسرى دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و پدرى حسن و حسين، با كلمات گزنده و نيش دار، با ما به عُنف مقابله كرد. پس او متجاوز است و ما قربانى؛ او حسود و كينه توز، و مهاجم و مغرور است و در امرى كه انصرافش را از آن اعلام كرده، طمع دارد. چه هنگامى كه على عليه السلام مشغول تجهيز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بود، در ميان مردم شايعه كردند كه او خلافت را نمى خواهد. گفته ى منذر بن ارقم در سقيفه به هنگامى كه كفه ابوبكر از سعد بن عباده سنگين تر شد و انصار با هم اختلاف كردند، بر اين مطلب دلالت دارد. منذر گفت: «در ميان ايشان مردى است كه اگر اين امر را خواستار مى شد، هيچكس با او به نزاع برنمى خاست. مقصود او، على بن ابى طالب بود». [تا ريخ يعقوبى، ج 2، ص 123، (ترجمه آيتى، ج 1، ص 522- 523).] در نامه اى كه گفته مى شود عمر بن خطاب به معاويه نوشته، درباره ى ابوبكر مى گويد: «و مردم را براى بيعت و همراهى او آوردم تا او و هر كه حاضر به بيعت نمى شد، را بترسانم هر كه گفت: على بن ابى طالب چه كرد؟ مى گفتم: آن را از عهده اش برداشت و به عهده ى مسلمانان گذاشت تا مبادا بين آنان اختلاف افتد، و خود خانه نشين شد». [بحارالانوار، ح 30، صص 292- 294.]