هنگامى كه بعضى با اين همه روايات زياد درباره ى مسأله اى اين چنين روبه ر و مى شوند، حيران مى گردند. زيرا نمى توانند آن را رد كنند. چون متواتر و يا قريب به متواتر است. در نتيجه مى گويند: بايد اين روايات را همچون روايات دال بر رجعت تأويل كرد. مى گوييم: جاى هيچ گونه تأويلى نيست، نه در اين روايات و نه در آن روايات و اگر نتوانستيم آن را بفهميم بايد علم آن را به خداوند برگردانيم. چنانكه خواجويى مازندرانى در موضوع رجعت مى گويد: شايسته نيست كه از آن تعجب كنيم. چه از امور مجهول العلل تعجّب نمى شود. مگر نمى بينيد كه سرور ما اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اين علمى است كه جهل آن مردم را فراگرفته است و بايد علم آن را به خدا برگرداند؟! به علاوه بعضى از اين امور همچون نايل شدن اوليا به ثواب نصرت و يارى امام زمان عليه السلام، و شادمانى آنان از ظهور دولت و سلطنت او، انتقام از دشمنان و نيل به گوشه اى از ثواب و عقاب در دنيا و از اين قبيل مسائل، در اخبار مذكور است... [الرسائل الاعتقاديه، ص 115.] آرى، مجالى براى تأويل اين احاديث وجود ندارد. زيرا: 1- هرگاه نص بيانگر يك امر توقيفى باشد، نه ميدان جولان عقل است و نه با اصول ثاب عقلى و دينى مخالف بلكه بايد آن را پذيرفت. 2- هرگاه نص را نفهميم و نتوانيم حكمت آن را درك كنيم، حق نداريم آن را رد كنيم يا تأويل نماييم. زيرا زمانى فرامى رسد كه قواى فكرى و عقلى ما رشد كند و دانش ما زياد شود. آنگاه حكمت آن را بشناسيم. گاهى اوقات دهها و بلكه صدها سال مى گذرد تا بشر يك گام بزرگ در جهت پيشرفت علمى و فكرى بردارد تا در پرتو آن بتوانيم راز يا حكمت يا معناى دقيق برخى از نصوص را دريابيم. ما در قرن بيستم خصوصاً در دو دهه ى اخير معانى بسيارى از آيات قرآن