از من روايت نكن - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خانه اش را هتك كردند؛ تعارض دارد.

3- زدن زهرا عليهاالسلام و سقط جنين او يك امر عادى نيست بلكه يك حادثه وحشتناك است كه هيچ مسلمان درست ايمانى نمى تواند آن را بپذيرد. و اگر ترس از شمشير و تازيانه نبود، فرياد اعتراض سر مى دادند و به آنان پشت مى كردند.

نه به مصلحت حاكمان است و نه به مصلحت دوستداران و محبانشان كه مردم اين واقعه را براى هم نقل كنند و از جزئيات آن آگاه شود. لذا به خود و ديگران اجازه نمى دادند كه آن را نقل كنند و زبان به زبان بگردد بلكه ديده ايم برخى نقل اين قضيه را جرم مى دادند كه كيفرهايى براى ناقل آن در پى دارد. از شواهد اين امر به موارد زير اشاره مى كنيم:

از من روايت نكن

ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد كه وقتى داستان ترساندن زينب به وسيله ى هبار بن اسود را براى استادش ابوجعفر نقيب بيان كرده، ابوجعفر گفت:

«اگر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خون هبار را مباح كرد، بدين جرم كه او زينب را ترساند و زينب بچه اش را سقط كرد؛ ظاهر حال بيانگر آن است كه اگر رسول خدا عليه السلام زنده بود، خون كسى كه فاطمه را به وحشت انداخت چنانكه بچه اش سقط شد، مباح مى كرد.

گفتم: اين گفته ى گروهى از مردم را كه: فاطمه وحشت كرد، پس محسن را سقط نمود؛ از شما روايت كنم؟!

ابوجعفر گفت: نه ثبوت آن را از من روايت كن و نه بطلان آن را. چه من در اين مورد توقف كرده ام. از نظر من اخبار در اين باره متعارض
است». [شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 193، بحارالانوار، ج 28، ص 323؛ اثبات الهداة، ج 2، ص 360؛ 337- 338.]

هنگامى كه ابن ابى الحديد اين سؤال حساس را از ابوجعفر نقيب مى پرسد، او به سرعت از موضع خود عقب نشينى مى كند، در حالى كه در ابتداى كار، حكم خود را در اين باره به صورت قطعى بيان كرد. شايد علت عقب گرد وى اين بوده كه ديده شيوع اين مسأله از زبان او مشكلاتى را برايش به همراه خواهد داشت.

من نمى گويم، على مى گويد

شبيه اين حادثه مورد ديگرى ذكر مى كنند كه از حساسيت ويژه اى برخوردار است. گفته مى شود كه يكى ديگر از استادان ابن ابى الحديد با همين شيوه و در برخورد با خود وى از عقيده اش برگشت تا خود را از افتادن در مشكلات ناخواسته، دور سازد. ابن ابى الحديد مى گويد: استادش سخن على عليه السلام را برايش بيان كرد كه در مرضى كه منجر به فوت پيغمبر شد، عايشه بود كه پدرش را مأمور اقامه ى نماز براى مردم كرد. به استادم گفتم به نظر شما، عايشه پدرش را براى نماز تعيين كرد نه رسول خدا؟! گفت: من اين را نمى گويم، ليكن على چنين مى گفت، و تكليف من غير از تكليف او است، او حاضر بود و من نه. من به اخبارى كه به من رسيده احتجاج مى كنم. اين اخبار حاكى است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله او را براى نماز تعيين كرد. اما على به آنچه كه خود مى دانست. [شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 198.]

/ 204