اين روايت قاطعانه توضيح مى دهد كه ام سلمه در باز كردن در، يك مانع قوى را برمى دارد نه اينكه پرده اى را به كنار مى زند. چه اين باز كردن، على عليه السلام را بى نياز نكرد. چنانكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به ام سلمه فرمود كه باز كردن در توسط وى بدان معنى نيست كه على در را باز خواهد كرد و او را خواهد ديد. بلكه در را بسته نگه خواهد داشت تا مانع برطرف شود. اين يعنى: ام سلمه فقط قفل در را باز كرد ولى در همچنان بسته بود تا اينكه على در را باز كرد و وارد شد.
شكستن در
برخى از متون از شكستن يا بستن در سخن مى گويد: 1- عمر از سخن رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله درباره ى فتنه اى كه همچون موج دريا متلاطم خواهد بود، پرسيد. حذيفه به او گفت: يا اميرالمؤمنين! تو را چه به اين فتنه؟ بين تو و آن در بسته اى است. گفت: در شكسته مى شود يا باز مى ماند؟ گفت: نه، بلكه شكسته مى شود. گفت: اين شايسته تر است تا بسته نشود. به حذيفه گفتيم: مگر عمر از در خبر داشت؟ پاسخ داد: بلى همانگونه كه مى داند امشب جلوى فردا قرار داد. من حديثى برايش گفتم... [سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1306؛ صحيح بخارى، ج 1، صص 67، 164، 212؛ دلائل النبوه، ج 6، ص 386.] 2- در حديث ديگرى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در توصيف ملك الموت: «... بر در مى ايستد، از هيچ دربانى اجازه نمى گيرد، هيچ پرده اى را نمى درد و هيچ درى را نمى شكند...». [الاختصاص، ص 345؛ بحارالانوار، ج 8، ص 207.] 3- در فصل دوم به هنگام سخن از آتش يا تهديد بدان، خواهد آمد كه گفت: «عمر لگدى به در زد و آن را شكست. در از شاخه خرما بود. پس وارد شدند...». [تفسير عياشى، ج 2، ص 67؛ تفسير البرهان، ج 2، ص 93؛ بحارالانوار، ج 28، ص 227.] 4- بر حسب يك نص: فاطمه عليهاالسلام در را پيش كرد و آن را بست. چون به در خانه رسيدند، عمر لگدى به در زد و آن را شكست. [الاختصاص، صص 185- 186.] اين متن نيز در فصل دوم خواهد آمد.
در كليددار
درهاى خانه هاى مدينه، كليد نيز داشت. در حالى كه پرده نيازى به كليد ندارد. ملاحظه فرماييد: 1- دكين بن سعيد مزنى گفت: نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمديم. از او طعام خواستيم. فرمود: عمر! برو آنان را طعام ده. عمر ما را به بالاخانه برد. كليد را از نيفه ى شلوارش برداشت و در را باز كرد... [سنن ابى داوود، ج 4، ص 361، ح 538؛ مسند احمد، ج 4، ص 174.] 2- مؤيد اين مطلب سخن امام على عليه السلام است كه در خطبه اى فرمود: «براى هر حقى باطلى دارند و براى هر راستى، كجى؛ و براى هر زنده اى، قاتلى؛ و براى هر درى، كليدى؛ و براى هر شبى، چراغى روشن...». [نهج البلاغه، خ 194؛ بحارالانوار، ج 69، صص 176- 177.] امام على عليه السلام از چيزهايى سخن مى گويد كه آن را مى شناسند و در آن دوره و پيش از آن تا زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله با آن مأنوس بوده اند. 3- مؤيّد ديگر اينكه وقتى على عليه السلام درباره ى عثمان با طلحه و زبير سخن گفت: به سوى بيت المال رفت و دستور داد كه آن را باز كنند. كليدش را پيدا نكردند. لذا در را شكست و موجودى بيت المال را بين مردم تقسيم كرد و از نزد طلحه پراكنده شدند و او تنها ماند. عثمان از اين كار شادمان شد. [تا ريخ الامم والملوك، ج 4، ص 431؛ بحارالانوار، ج 32، ص 57، از آن.]