شجاعت جاحظ - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شجاعت جاحظ

چقدر فاصله است بين اين مرد كه به رغم تكذيب همه ى شواهد روايى، واقعى و تاريخى، حديثى را برمى گزيند كه نشانه هاى تحريف و تزوير در راضى شدن زهرا عليهاالسلام از آن دو نفر، به هنگام حضورشان در خانه ى فاطمه عليهاالسلام و درخواست رضايت از او، در آن نمايان است، و مردى كه به انحراف از على عليه السلام معروف و مشهور است، و در كاستن از فضائل حضرت و تأييد دشمنانش اهتمام مى ورزد، يعنى: نويسنده و اديب مشهور، عمرو بن بحر جاحظ كه در رساله ى معروف «العباسيه» خود- بنا به نقل شيخ طوسى عليه السلام- مى گويد:

«هنگامى كه ابوبكر ميراث زهرا را به او نداد، و از حقش كاست، و بر او ستم روا داشت، و در كارش اشكال تراشى كرد، و فاطمه شكست را به عيان ديد، و از بازپس گيرى حقش مأيوس شد و ضعف و سستى، و كمى ياور را لمس كرد، گفت: به خداى سوگند، عليه تو به درگاه خداوند نفرين خواهم كرد. ابوبكر گفت: به خداى سوگند، به درگاه خداوند براى تو دعا خواهيم كرد. فاطمه گفت: به خداى سوگند، هرگز با تو سخن نخواهم گفت. ابوبكر گفت: به خداى سوگند، هرگز او تو روى نخواهم گرداند.

اگر عدم اعتراض ابوبكر از سوى آنان دليل بر درستى منع حق زه را باشد، عدم اعتراض فاطمه عليهاالسلام نيز دليل بر درستى خواسته ى او است. كمترين وظيفه ى آنان در اين مسأله اين بود كه آنچه فاطمه نمى داند به او بگويند و آنچه فراموش كرده، يادآورى نمايند و او را از اشتباه بازدارند و منزلتش را به جاى تحقير، بالا برند، اگرچه بگويد كه با شما سخن نخواهم گفت، يا بر عادلى ستم روا دارد و يا ارتباطى را قطع كند. حال كه مى بينيد به هيچ يك از دو خصم اعتراض نكردند، پس امور با همديگر مساوى شدند و اسباب برابر شد و رجوع به اصل حكم خداوند درباره ى ارث، براى ما و شما سزاوارتر است و بر ما و شما واجب تر. سپس گفت: اگر بگويند: چگونه گمان مى رود كه ابوبكر به زهرا عليهاالسلام ظلم و تعدى كرد، در حالى كه هرچه فاطمه عليهاالسلام شديدتر با او سخن گفت، او با نرمش و رقّت بيشترى سخن گفت، آنجا كه فاطمه عليهاالسلام گفت: به خداى سوگند، هرگز با تو سخن نخواهم گفت؛ ابوبكر گفت: به خداى سوگند، هرگز از تو روى نخواهم گرداند. و آنگاه كه فاطمه عليهاالسلام گفت: به خداى سوگند عليه تو نفرين خواهم كرد، او گفت: به خداى سوگند، به درگاه خداوند براى تو دعا خواهم كرد. [ر. ك: شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 214؛ تلخيص الشافى، ج 3، ص 152.]

ابوبكر اين سخن خشن و كلام شديد را در دارالخلافه و در حضور قريش و صحابه از فاطمه عليهاالسلام تحمل مى كند، در حالى كه خلافت به ابهت و پيراستگى و رفعت و هيبت محتاج است. اين مانع ابوبكر نشد كه بگويد: احدى در حال فقر از تو براى من عزيزتر نيست و احدى به هنگام بى نيازى از تو براى من دوست داشتنى تر، اما از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: ما پيامبران ارث نمى گذاريم، آنچه از ما بماند، صدقه
است.

به آنان گفته شود: اين دليل برائت از ظلم و سلامت از جور نيست. گاهى اوقات مكر ظالم نيرنگ مكار- كار فردى زيرك باشد و به خصومت معتاد- به جايى مى رسد كه سخن مظلومانه بگويد و خوارى عدالتخواه، خميدگى دوستانه و محبت حق به جانب، ظاهر سازد...» [تلخيص الشافى، ج 3، صص 152- 153؛ به نقل از العباسيه جاحظ، در پاورقى ص 151 مى گويد: كتاب العباسيه در ضمن رسائلى كه استاد حسن سندوبى جمع، تحقيق و شرح كرده، و در «رسائل جاحظ» ناميده، تحت شماره 12 آمده است. رسائل جاحظ در سال 1352 ه. در مطبعه رحمانيه چاپ شده است. اين بخشها در كتاب: فاطمة الزهرا عليهاالسلام من المهد الى اللحد، ص 420 به نقل از رسائل جاحظ، صص 300- 303 آمده است.]

بدين ترتيب روشن مى شود كه زهرا عليهاالسلام نه ابوبكر را امام مى دانست و نه برايش ولايت قائل بود. چه در حالى از دنيا رفت كه از او و دوستش خشمگين بود و با آنان سخن نمى گفت، و هر دو را از حضور در تشييع جنازه اش و بلكه از شناخت قبرش، منع كرد.

قابل قبول نيست كه زهراى معصومه مطهره به حكم آيه تطهير كه خداوند و رسول به خشم او، خشمگين مى شوند، بر پايه ى حديث شريف به مرگ جاهلى مرده باشد. در اين حديث آمده: «هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، يا در گردنش بيعتى نباشد، به مرگ جاهلى مرده است». [ر. ك: الغدير، ج 1، ص 390، به نقل از: شرح المقاصد، ج 2، ص 275؛ كنزالفوائد كراجكى، ص 151؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 304؛ جمع الزوائد، ج 5، صص 218- 219؛ 224- 225؛ مسند احمد، ج 4، ص 96؛ ج 3، ص 446؛ بحارالانوار 7 ج 23، ص 80، 88- 89، 92؛ در پاورقى از: الاختصاص، ص 269؛ اكمال الدين، صص 230- 231؛ منتخب الاثر، ص 15؛ به نقل از: الجمع بين الصحيحين، مستدرك حاكم؛ كشف الغطاء، ص 8؛ شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 242؛ از اسكافى در نقض العثمانيه، و منارالهدى، صص 82- 83؛ المحلى، ج 1، ص 46؛ صحيح بخارى، كتاب الفتن، باب: سترون بعدى امور تنكرونها؛ صحيح مسلم، كتاب الاماره، باب: الامر بلزوم الجماعه، ج 4، ص 517؛ چ دارالشعب.]

علامه محقق خواجويى مازندرانى مى گويد: «بدان كه مسلمانان با اختلاف مذاهب خود، بر صحت روايت منقول از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله اتفاق نظر دارند كه مى گويد: هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلى مرده است». [الرسائل الاعتقاديه، ص 403.]

بنابراين، گفته برخى افراد كه مى گويند: اين حديث غير قابل نقد نيست، قابل اعتنا نمى باشد. از اين سخن لازم مى آيد كه يا فاطمه عليهاالسلام مخالف روايت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله عمل كرده يا امامى ديگر از غير از ابوبكر داشته است. نظر شما چيست؟ آيا گمان مى رود، كسى غير از على عليه السلام است؟! آيا كسى گمان مى برد كه زهرا عليهاالسلام وقتى از دنيا رفت و بيعت ابوبكر بر گردن او نبود به مرگ جاهلى مرده است؟!

/ 204