تحريف مروج الذهب مسعودى - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحريف مروج الذهب مسعودى

55- مسعودى مى گويد: «عروة بن زبير برادرش عبداللَّه را در محاصره ى بنى هاشم در دره اى در مكه و فراهم كردن هيزم براى آتش زدن آنان، معذور مى دانست و مى گفت: او اين كار را براى آن كرد كه تفرقه و پراكندگى ايجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نكنند و بنى هاشم نيز به طاعت او درآيند و در نتيجه با هم متحد باشند؛ چنانكه عمر بن خطاب، وقتى بنى هاشم از بيعت ابوبكر درنگ
كردند، هيزم جمع كرد تا خانه را به رويشان آتش زند».

اين مطلب را مسعودى در مروج الذهب، ج 3، ص 86 چاپ ميمنيه آورده است اما در چاپهاى ديگر عبارت اخير: چنانكه عمر بن خطاب، وقتى بنى هاشم... حذف شده است.

ابن ابى الحديد [شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 147. ر. ك: احقاق الحق، ج 2، ص 373.] نص مسعودى را چنانكه در چاپ ميمنيه آمده به صورت صحيح نقل كرده است. اين نشان مى دهد كه دست خيانت و تزوير در ساير چاپهاى مروج الذهب دخل و تصرف كرده است. موارد بسيار ديگرى نيز پيدا كرده ايم كه كتابها را تحريف كرده اند. [ر. ك: دراسات و بحوث فى التاريخ والاسلام، ج 1، صص 11- 32.]

تحريف معارف ابن قتيبه

56- در قضيه ى سقط محسن نيز مى بينيم كه كتاب المعارف ابن قتيبه را تحريف كرده اند. بنا به نقل ابن شهر آشوب (متوفاى 588 ه): «... و در معارف قتيبى آمده: محسن در اثر ضربت قنفذ عدوى سقط شد». [مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 407؛ بحارالانوار، ج 43، ص 233.]

گنجى شافعى (متوفاى 685 ق) از شيخ مفيد نقل مى كند: «او بر جمهور افزوده و گفته: فاطمه عليهاالسلام پس از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله پسرى سقط كرد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله او را محسن ناميده بود. اين چيزى است كه نزد هيچ يك از اهل نقل جز ابن قتيبه نيست». [كفايةالطالب، ص 413.]

به نظر مى رسد با توجه به قرينه كلام ابن شهر آشوب منظور گنجى نقل ابن قتيبه در كتاب المعارف است.

اما در كتاب المعارف ص 92، چاپ 1353 ه آمده: «اما محسن بن على، در كودكى مرد». در چاپهاى متداول امروزى همين نقل آمده است. به نظر شما چرا كتابها را تحريف و به تاريخ و حقيقت خيانت مى كنند؟!

57- شهرستانى (متوفاى 548 ق) در سخن خويش از نظّام (متوفاى 231 ق) مى گويد: «و در فريب و دروغ افزوده مى گويد: عمر در روز بيعت به شكم فاطمه زد چنانكه فرزندش را سقط كرد. او فرياد مى زد: خانه اش را به روى ساكنانش آتش زنيد. در حالى كه خانه جز على، و فاطمه و حسن و حسين كسى نبود». [الملل والنحل، ج 1، ص 57؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 416؛ بحارالانوار، ج 28، صص 271- 278 (پاورقى) بهج الصباغه، ج 5، ص 15؛ بيت الاحزان، ص 124؛ ر. ك: احقاق الحق، ج 2، ص 374، و پاورقى ص 372.]

بغدادى از نظّام نقل مى كند كه درباره ى عمر گفت: «او فاطمه را زد و ميراث عترت (خاندان پيغمبر) را از آنان منع كرد». [الفرق بين الفرق، ص 148.]

مقريزى مى گويد: «... به زعم وى، عمر دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را زد و ميراث عترت را از آنان منع كرد». [الخطء ج 2، ص 346.]

صفدى نقل مى كند كه نظّام گفت: «عمر در روز بيعت به شكم فاطمه زد چنانكه فرزندش را سقط كرد». [الوافى بالوفيات، ج 6، ص 17.]

ملاحظه مهم: جاحظ درباره ى نظّام گفته: «او شديدترين مردم در اعتراض به رافضيان در طعن آنان بر صحابه بود». [شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 32.]

58- در شرح حال محمد بن عبداللَّه بن عمر بن محمّد بن حسن فارس، ابوالحياة واعظ بلخى گفته اند: «على بن محمود به من خبر داد و گفت: بلخىِ واعظ همواره
در مجالس خود صحابه را سب و ناسزا مى گفت. روزى در مجلس حاضر شدم، گفت: روزى فاطمه گريست. على به او گفت: فاطمه! چرا گريه مى كنى؟ مگر من فيى ء (فدك) تو را گرفتم؟ مگر من حق تو را غصب كردم؟ مگر من چنين كردم؟ مگر من چنان كردم؟ و چيزهايى را برشمرد كه به زعم رافضيان، شيخين در حق فاطمه انجام داده اند. پس مجلس از گريه رافضيان حاضر به ضجّه افتاد. او در صفر سال 596 مرد». [ر. ك: لسان الميزان، ج 5، ص 218؛ الوافى بالوفيات، ج 3، ص 344.]

59- ابن سعد به سند خود از سلمى گفت: «فاطمه دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نزد ما مريض شد. روى كه در آن از دنيا رفت، على از خانه بيرون رفت. فاطمه به من گفت: مادر! آب بريز تا غسل نمايم. پس من آب ريختم و او به بهترين وجه خودش را غسل داد. سپس گفت: لباسهاى نويم را بياور. لباسهايش را آوردم. پوشيد. سپس گفت: رختخوابم را وسط اطاق بينداز. چنان كردم، روى آن به پشت دراز كشيد و رو به قبله كرد، سپس گفت: مادر! من هم اكنون مى ميرم، خودم را غسل داده ام، احدى شانه ام را باز نكند.

سلمى گفت: فاطمه وفات كرد على آمد. به او خبر دادم، گفت: نه به خدا قسم. احدى شانه اش را باز نخواهد كرد. پس او را برد و با همان غسل، دفن كرد». [طبقات ابن سعد، ج 8، ص 27، الاصابه، ج 4، ص 379؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 129.]

/ 204