مهيار ديلمى (و 428 ق) - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنگاه نزد من بياييد كه مى خواهيم جنگى بپا كنم تا خداوند متعال بين ما حكم كند. چون عزم و اراده ى على عليه السلام را ديدند، سست شدند و جز آن هفت نفر، كسى نزد او نيامد. ساير افراد بيعت با ابوبكر را نيكو شمردند. پيش تر آن هفت نفر را نام بردم. على عليه السلام به آنان گفت: جنگ را بر شما واجب نمى بينم (نمى دانم). زيرا آن اندازه اندك هستيد كه در مقابل جمع آنان، كارى از شما برنمى آيد. پس نزد على عليه السلام نشستند تا ببينند درباره شان چه نظرى دارد و چه دستورى مى دهد. عمر همراه عده اى به سراغ اينان آمد. چه حاضر نشدند از خليفه اطاعت كنند. عمر و همراهان آمدند تا به در خانه ى فاطمه رسيدند. فاطمه عليهاالسلام كه از آنان بريده بود، پشت در ايستاد تا آنان را بازدارد اما سرگروهشان در را شكست. مهاجمان وارد خانه فاطمه شدند. فاطمه فرياد برآورد، پس او را چنان زدند كه بچه اش را سقط كرد. زبير كه صدا را شنيد، به سويشان بيرون آمد. گفتند: پايش لغزيد و شمشيرش از دستش افتاد. شمشير را برداشتند و شكستند، آنگاه ريختند و زبير را اسير كردند. وصى پيغمبر، همراه باقى مانده ى يارانش بيرون آمد. چه دفاع را بى فايده ديد. مهاجمان آنان را محاصره كردند و با فشار به نزد ابوبكر بردند...

از اين وقايع، حسرتى در دلم فتاده كه همچون آتش، مغزم را مى سوزاند. قتل فاطمه زهرا عليهاالسلام توسط آنان آتش به جانم زده است. زيرا نزد مردم مشهور است كه فاطمه عليهاالسلام در اثر نفاس مرد و فرمان داد كه شب هنگام دفن شود و قبرش مخفى بماند تا كسى جز پسرعمويش على و يارانش بر جنازه ى زهرا عليهاالسلام حاضر نشود. فاطمه عليهاالسلام با همين اندوه از دنيا رفت. خدايش بر او درود فرستاد اما او از امت ناخشنود بود. على و يارانش تقيه كرده و به اكراه بيعت كردند. خداوند رؤوف و مهربان به بندگانش اجازه داده كه بدون اعتقاد، آنجا كه مجبور باشند، ظاهراً كفر پيشه كنند...

در روايات ثابت آمده كه چون على عليه السلام را نزد او آوردند، گفت: بيعت كن. على فرمود: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفت: دستور مى دهم كه تو را بكشند. على عليه السلام خداوند را گواه گرفت كه چگونه در ضعف قرار گرفته است و در ترس از كشته شدن، با غاصب خلافت بيعت كرد. يارانش نيز به اكراه و ترس از حاضران، با ابوبكر بيعت كردند. اگر على عليه السلام را ضعيف شمردند، بايد دانست كه پيش از او، امت موسى نيز هارون را ضعيف شمردند و در صدد برآمدند كه على عليه السلام را بكشند، پيش از او، قوم موسى مى خواستند هارون را بكشند. اينان نيز در عمل همان راه امت موسى را در برخورد با اوصيا در پيش گرفتند و همانگونه كه پيامبر مرسل فرمود، قدم در جاى پاى آنان گذاشتند...

مهيار ديلمى (و 428 ق)

شاعر بلندآوازه، مهيار ديلمى رحمه اللَّه در قصيده اى گفته است:




  • كيف لم تقطع يد مدّ إليك ابن صهاك
    فرحوا يوم أهانوك بما ساء أباك



  • فرحوا يوم أهانوك بما ساء أباك
    فرحوا يوم أهانوك بما ساء أباك



[ديوان مهيار، ج 2، صص 367] 368؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، صص 235- 236. .

چگونه دستى كه پسر صهاك به روى تو بلند كرد، قطع نشد؟ روزى كه به تو اهانت و بدرفتارى كردند، و موجبات رنجش پدرت را فراهم ساختند، شادمان و مسرور شدند.

/ 204