در زدن
در موارد فراوانى تعابير همچون: دقَّ، طرَق، ضَرَب و قَرَعَ البابَ، به معناى در زدن، آمده است. ظاهراً دو واژه ى اول و آخر: دقّ و قرع به خود در اختصاص دارد. به مقتضاى اين مى بايست در از جنس چيزى باشد كه قابل زدن است و پارچه چنين حالتى ندارد. از اين احاديث به عنوان مثال به موارد زير اشاره مى كنيم: 1- حديث آوردن لباس حسن و حسين در روز عيد كه زهرا عليهاالسلام در را براى خياط باز كرد. اين حديث مى گويد: «هوا تاريك مى شد كه كسى در زد». [بحارالانوار، ج 43، ص 289؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 390.] 2- سلمان: «به خانه فاطمه عليهاالسلام رفتم. در زدم و اجازه ى ورود خواستم. به من اجازه داد...». [بحارالانوار، ج 91، ص 227؛ ج 92، ص 37؛ ج 43، صص 6- 68؛ نهج الدعوات، صص 7- 9؛ دلائل الامامه، ص 28.] 3- پس از آنكه على عليه السلام دينارى صدقه داد، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از فرط گرسنگى، سنگى به شكمش بسته بود او و على آمدند تا در خانه ى فاطمه را زد. چون فاطمه نگريست... [بحارالانوار، ج 35، ص 251.] 4- وقتى اميرالمؤمنين، فاطمه عليهاالسلام را به خانه برد، «رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چهل روز صبح به در خانه زهرا عليهاالسلام مى رفت، در مى زد، و مى گفت: السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة! وقت نماز، است خداوند شما را رحمت كند: (انّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً). سپس در را محكم تر مى زد و مى گفت: انا سلم لمن سالمكم و حرب لمنحاربكم». [تفسير فرات، ج 1، ص 339؛ بحارالانوار، ج 35، صص 215- 216.] 5- در حديث سخن گفتن سوسمار با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده كه سلمان براى فراهم كردن توشه براى شكارچى، به خانه ى فاطمه عليهاالسلام آمد. «در زد. فاطمه از پشت در جواب داد...». تا اينكه مى گويد: «پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بپا خاست و به حجره ى فاطمه آمد. در زد هرگاه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در مى زد، فقط فاطمه در را برايش باز مى كرد. چون فاطمه در را باز كرد،...». [مقتل خوارزمى، ج 1، ص 74؛ بحارالانوار، ج 43، ص 72.] 6- در حديث نافع غلام عايشه: «وقتى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نزد عايشه بود، كسى آمد و در زد. من بيرون آمدم. ديدم كنيزكى است با ظرفى در پوشيده، برگشتم و به عايشه خبر دادم. گفت: او را وارد كن...». تا اينكه مى گويد: «سپس كس ديگرى آمد. من بيرون آمدم، ديدم على بن ابى طالب است. برگشتم. و به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خبر دادم. گفت: او را وارد كن. رفتم و در را باز كردم. على عليه السلام وارد شد...». [كشف اليقين، ص 292؛ كشف الغمه، ج 1، ص 343 از: مناقب ابن مردويه؛ بحارالانوار، ج 32، ص 282، ج 38، ص 351؛ اليقين صص 14، 41، 61.] 7- در حديث يهوديانى كه به مدينه آمدند، ديدند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وفات كرده است به سراغ ابوبكر رفتند اما آنچه مى خواستند نزد او نيافتند. پس به منزل فاطمه عليهاالسلام آمدند و در زدند. [بحارالانوار، ج 41، ص 270؛ فضائل ابن شاذان، صص 130- 131.] 8- در حديثى آمده: معاذ بن جبل شب هنگام وارد مدينه شد. به خانه عايشه آمد و در زد. عايشه گفت: كيست كه شب در خانه ى ما را مى زند؟ گفت: معاذ بن جبل هستم. عايشه در را باز كرد. [الثقات، ج 2، ص 163.] اين جريان پس از وفات رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بود. 9- انس در حديث پرنده، چند بار مى گويد: «فضرب الباب: پس در زد.» [الاتحاف بحب الاشراف، ص 8.] 10- در حديث پرنده، على عليه السلام مى فرمايد: «من به در خانه عايشه رفتم. در زدم. گفت: كيست؟ گفتم: منم، على. گفت: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خوابيده. برگشتم. با خود گفتم: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خوابيده و عايشه در خانه است؟ پس برگشتم و در زدم. عايشه گفت كيست؟ گفتم: منم، على. گفت: پيغمبر مشغول كارى است. حيا كردم دوباره در بزنم. نتوانستم در آنچه در سينه ام بود، صبر كنم. به سرعت بازگشتم و به شدّت در زدم. عايشه گفت: كيست؟ گفتم: منم، على. شنيدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به او مى گويد: عايشه! در را برايش باز كن. پس عايشه در را باز كرد و من داخل شدم...» در برخى از متون آمده: «در را به آرامى زد.» در برخى ديگر آمده: «در را به شدت زد.» در يك متن ديگر حديث آمده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: «قدرى درنگ كردم نديدم كه كسى در بزند.» در يك متن ديگر آمده كه على عليه السلام گفت: «آمدم و در زدم... پس برگشتم و در زدم كه شما شنيديد. يا رسول اللَّه!» [ر. ك: الاحتجاج، ج 1، صص 470- 471؛ كشف اليقين، ص 305، بحارالانوار، ج 38، صص 305، 349- 356؛ الطرائف، ص 72؛ از ابن مغازلى.] 11- در حديث افك ماريه: «على در باغ را زد. جريج آمد تا در را باز كند...» [تفسير قمى، ج 2، صص 99- 100؛ بحارالانوار، ج 22، ص 155؛ تفسير البرهان، ج 3، صص 126- 127؛ ج 4، ص 205؛ تفسير نورالثقلين، ج 3: صص 581- 582.] 12- سويد بن غفله گفت: «على را درد سختى گرفت. فاطمه عليهاالسلام شب هنگام نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و در زد. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: صداى حبيبه ام را بر در مى شنوم». زرندى افزوده: «پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اين در زدن فاطمه است. ام ايمن
برخيز، در را برايش باز كن...». [بحارالانوار، ج 90، ص 272؛ ص 152، از: دعوات راوندى، ص 47؛ نظم درر السمطين، ص 190.] 13- رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به انس فرمود: «اولين كسى كه امروز بر من وارد مى شود، امير مؤمنان و سيد مسلمانان است. على عليه السلام آمد و در زد. فرمود: انس! كيست؟ گفتم: على. فرمود: در را برايش باز كن. على وارد شد». [كشف اليقين، ص 305، كشف الغمه، ج 1، ص 342؛ بحارالانوار، ج 37، ص 296؛ اليقين، ص 162؛ مناقب الامام اميرالمؤمنين، ج 1، صص 360، 394؛ حليةالاولياء، ج 1، ص 63.] 14- در حديث ازدواج فاطمه با على عليه السلام، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «يا اباالحسن! به خدا قسم! فرشته از نزد من نرفت تا اينكه تو در زدى». [منابع اين حديث را پيش از اين آورديم.] 15- در حديث ازدواج فاطمه عليهاالسلام: «... پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمد تا اينكه به در خانه رسيد. ام ايمن گفت: كيست؟ گفت: منم. رسول خدا. ام ايمن در را باز كرد...». [كشف الغمه، ج 1، ص 371، ر. ك: مجمع الزوائد، ج 9، ص 210؛ شرح الاخبار، صص 56- 57.] 16- سلمان در حديث ناتوانى خليفه اول از پاسخ به جاثليق مى گويد: «... و در حالى كه نمى دانستم پايم را كجا مى گذارم به خانه اميرالمؤمنين عليه السلام آمدم، در زدم. على عليه السلام بيرون آمد...». [ارشاد القلوب، ص 302.] 17- در حديث بيعت ابوبكر: «سپس عمر بپا خاست، گروهى نيز با او راه افتادند تا به در خانه فاطمه رسيدند. در زدند... عمر با عده اى باقى ماند. على را بيرون آوردند و نزد ابوبكر بردند». اين جريان پس از آتش زدن خانه بود. [ر. ك: الامامة والسياسة، ج 1، ص 20، در برخى از چاپها اين صفحه عمداً يا سهواً در ج 2 قرار گرفته است.] 18- در حديث ديگر: «پس پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله برجست تا به حجره ى فاطمه آمد. در زد. هرگاه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در مى زد، كسى جز فاطمه در را باز نمى كرد. چون در را باز