روايات امام صادق - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روايات امام صادق

22- محمد بن عبداللَّه بن جعفر حميرى، از پدرش از على بن محمد بن سالم، از محمد بن خالد، از عبداللَّه حماد بصرى، از عبداللَّه بن على بن عبدالرحمن اصم، از حمّاد بن عثمان، از امام صادق عليه السلام:

«هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به إسرا رفت، به او گفته شد: خداوند تو را در سه چيز آزمايش مى كند...

اما دخترت، بر او ستم مى شود، و حقى را كه برايش قرار مى دهى، از او غصب مى كنند، او را كه باردار است، مى زنند و بدون اجازه بر او، و حريم و منزلش وارد مى شوند. سپس او را سستى و خوارى در بر مى گيرد. سپس مانعى نمى بيند، و در اثر ضربه دشمن بچه اش را سقط مى كند و بر اثر همان ضربه مى ميرد... و نخستين كسى كه در روز قيامت براى او حكم مى شود، محسن بن على است كه درباره ى قاتلش، و سپس قنفذ حكم خواهد شد. پس او و رفيقش را مى آورند...» [كامل الزيارات، صص 332- 335؛ بحارالانوار، صص 62- 64؛ ر. ك: ج 53: ص 23، عوالم العلوم، ج 11، ص 398؛ جلاءالعيون، ج 1، ص 184- 186.]

23- ابوالحسن بن شاذان، از پدرش، از محمّد بن حسن بن وليد، از محمد بن حسين بن صفّار، از محمّد بن زياد، از مفضل بن عمر، از يونس بن يعقوب، از امام صادق عليه السلام كه آن حضرت در يك حديث بلند فرمود:

«اى يونس! جدّم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: كسى كه پس از من بر دخترم فاطمه ستم كند، و حقش را غصب نمايد و او را به قتل رساند، ملعون است». [كنزالفوائد، ج 1، صص 149- 150؛ روضات الجنات، ج 6، ص 182.]

24- شمارى از دانشمندان شيعه از احمد بن محمّد از قاسم، از جدش، از ابوبصير، از امام صادق عليه السلام، از پدرانش كه «اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: فرزندان سقط شده شما در قيامت شما را ملاقات مى كنند، اگر آنان را نامگذارى نكرده باشيد؛ هر يك به پدرش مى گويد: چرا مرا نامگذارى نكردى، در حالى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله محسن را پيش از تولد نامگذارى كرد»؟! [كافى، ج 6، ص 18، عوالم العلوم، ج 11، ص 411، بحارالانوار، ج 43، ص 195؛ ج 101، ص 128، ج 10، ص 112، خصال، ج 2، ص 434؛ علل الشرايع، ج 2، ص 464؛ جلاءالعيون، ج 1، ص 222.]

25- ابراهيم بن سعد ثقفى گفت: احمد بن عمرو بجلى مرا حديث كرد و گفت:

احمد بن حبيب عامرى از حمران اعين، از ابوعبداللَّه جعفر بن محمّد الصادق عليه السلام ما را حديث كرد و گفت:

«به خدا سوگند، على بيعت نكرد مگر آنگاه كه ديد دود وارد خانه اش شده است». [بحارالانوار، ج 28، ص 269، 390، 411، ر. ك: الشافى فى الامامه، ج 3، ص 241؛ تلخيص الشافى، ج 3، ص 76.]

26- حسين بن حمدان، از محمّد بن اسماعيل، و على بن عبداللَّه حسنى، از ابوشعيب، و محمّد بن نصير، از عمر بن فرات، از محمّد بن مفضل، از مفضّل بن عمر كه گفت: از سرورم صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مأمور منتظر، مهدى عليه السلام را وقت مشخصى هست كه مردم بدانند؟ فرمود: حاشا كه خداوند براى ظهور مهدى عليه السلام وقتى مشخص نمايد كه شيعيان ما بدانند... و زدن سلمان فارسى، و شعله ور ساختن آتش بر در خانه اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين تا آنان را با آن بسوزانند، و تازيانه زدن به دست فاطمه، و لگد زدن به شكمش، و سقط كردن محسن... و داستان ابوبكر، و فرستادن خالد بن وليد، قنفذ و عمر بن خطاب و جمع كردن مردم براى بيرون آوردن على عليه السلام از خانه اش براى بيعت در سقيفه بنى ساعده؛ و گفته ى عمر: يا على! بيرون بيا و در آنچه مسلمانان بر آن اجماع كرده اند، داخل شو و الّا تو را مى كشيم؛ و گفته ى فضّه كنيز فاطمه: اميرالمؤمنين مشغول است و اگر انصاف دهيد و با او به عدل رفتار كنيد، حق با او است. (و دشنام و ناسزاى عمر به او). و جمع آورى هيزم و چوب در كنار در براى به آتش كشيدن خانه ى اميرالمؤمنين، و فاطمه و حسن و حسين و زينب و ام كلثوم، و فضه؛ و آتش زدن در خانه، و بيرون
آمدن فاطمه عليهاالسلام و خطاب وى به آنان از پشت در و گفته ى زهرا عليهاالسلام: واى بر تو عمر! اين چه جسارتى است بر خدا و رسول او؟ آيا مى خواهى نسل پيغمبر را از دنيا بركنى، و نور خدا را خاموش كنى؟ اما خداوند نورش را تمام مى كند؛ و تهديد مهاجمان. و گفته ى او: فاطمه! بس است. نه محمّد حاضر است و نه ملائكه از نزد خداوند امر و نهى مى آورند، و على هم يكى از مسلمانان است و بس، اگر مى خواهى او را براى بيعت با ابوبكر بيرون فرست و الّا همه ى شما را به آتش مى كشم.

فاطمه گريان گفت: خداوندا! به تو شكايت مى كنم از فقدان پيامبر و رسول و برگزيده ات، و ارتداد امت او عليه ما، و منع آنان حقى را كه تو در كتابت برايمان قرار دادى، كتابى كه آن را بر پيامبر نازل فرمودى.

عمر به فاطمه گفت: فاطمه! حماقت زنانه را از خودت دور كن. خداوند نبوت و خلافت را براى شما در يكجا جمع نكرده است. چوبِ در آتش گرفته است. و داخل كردن قنفذ دستش را براى باز كردن در. و زدن عمر با تازيانه بر بازوى فاطمه چنانكه همچون بازوبند سياه بر بازويش حلقه زد، و لگد زدنش به در كه به شكم فاطمه اصابت كرد و فاطمه كه شش ماهه به محسن آبستن بود، او را سقط كرد. و هجوم عمر، و قنفذ و خالد بن وليد، و سيلى زدن عمر به گونه ى زهرا عليهاالسلام چنانكه گوشواره اش از زير مقنعه ديده شد، و فاطمه بلند مى گريست و مى گفت:

«وا ابتاه، وا رسول اللَّه، دخترت فاطمه تكذيب مى شود، او را مى زنند و فرزندش در شكمش كشته مى شود». و بيرون آمدن اميرالمؤمنين عليه السلام از خانه با چشمانى سرخ و سر برهنه كه جامه اش را بر روى فاطمه انداخت و او را به سينه اش چسباند و به فاطمه گفت: دختر رسول خدا! مى دانى كه خداوند پدر را براى عالميان رسول رحمت فرستاد...

پس گفت: اى پسر خطاب! واى بر تو از امروزت، و پس از آن، و روزگارى كه در پى آن خواهد آمد، پيش از آنكه شمشيرم را بكشم و باقيمانده امّت را از بين ببرم، از خانه بيرون شو.

عمر، و خالد بن وليد، قنفذ و عبدالرحمن بن ابى بكر رفتند، و راه خود را در پيش گرفتند. على عليه السلام فرياد كشيد: اى فضّه! بانويت، همچون زنان قابله، او را تيماردار كه در اثر لگد، و اصابت در به شكمش، درد زايمان او را در بر گرفته است. پس محسن را سقط كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: او به جدّش رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ملحق شد و به او شكايت خواهد كرد...

محسن مى آيد، خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر اسد مادر اميرالمؤمنين عليه السلام او را مى آورند، آنان فرياد مى كشند، و مادرش فاطمه عليهاالسلام مى گويد: اين روز شماست كه وعده داده شديد...

سپس مفضّل گفت: آقاى من! درباره ى اين فرموده ى خداوند: (و اذا الموؤدة سئلت بأىّ ذنب قتلت)، چه مى گوييد؟

امام فرمود: مفضّل! به خدا قسم، مؤوده، محسن است. زيرا او از ماست و بس. هر كه جز اين گفت، او را تكذيب كنيد.

مفضّل گفت: آقايم! سپس چه؟

امام فرمود: فاطمه دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بپا مى خيزد و مى گويد: خداوندا! به وعده اى كه به من داده اى عمل كن درباره ى كسى كه به من ظلم و ستم كرد، و حق مرا غصب نمود، و مرا زد، و... [بحارالانوار، ج 53، صص 14، 18، 19، 23؛ عوالم العلوم، ج 11، صص 441، 443؛ الهدايةالكبرى، صص 392، 407- 417؛ حليةالابرار، ج 2، ص 652. ر. ك: فاطمة بهجة قلب المصطفى، ج 2، ص 532؛ نوائب الدهور، ص 192.]

27- در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام به مفضّل فرمود:

«و نه همچون روز محنت ما در كربلا، اگر چه روز سقيفه و آتش زدن در خانه اميرالمؤمنين و حسن و حسين و فاطمه و زينب و ام كلثوم و فضّه و قتل محسن با لگد، بزرگتر، وحشتناكتر و تلخ تر بود. زيرا اين روز، مايه ى اصلى روز عذاب است». [فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى، ج 2، ص 532؛ به نقل از نوائب الدهور، ص 194؛ الهدايةالكبرى، ص 417.]

28- رئيس شيعه، شيخ مفيد از احمد بن محمّد بن عيسى، از پدرش و عباس بن معروف، از عبداللَّه بن مغيره، كه گفت: عبداللَّه بن عبدالرحمن اصم از عبداللَّه بن بكر ارجانى كه گفت: در راه مكه به مدينه همراه ابوعبداللَّه (امام صادق عليه السلام) بودم... آنگاه حديثى بلند از امام روايت كرد كه آن حضرت، از جمله به او فرمود: «و قتل اميرالمؤمنين، و قاتل فاطمه، و قاتل محسن و قاتل حسن و حسين...» اين روايت را در كامل الزيارات به سند ديگرى از عبداللَّه اصم، از عبداللَّه بن بكر ارجانى نقل كرده است. در اين نقل آمده: «و قاتل فاطمه و محسن». [الاختصاص، صص 343- 344؛ كامل الزيارات، صص 326- 327؛ بحارالانوار، ج 8، ص 213.]

29- على بن ابراهيم از پدرش، از سليمان ديلمى، از ابوبصير، از ابوعبداللَّه (امام صادق عليه السلام) كه فرمود:

«در روز قيامت محمّد صلى اللَّه عليه و آله فراخوانده مى شود و حلّه اى سرخ بر تن او مى پوشند... سپس از ميان عرش، از سوى پروردگار عزيز، و افق اعلى ندا مى آيد كه: اى محمد! چه خوب پدرى است، پدر تو، ا و

/ 204