روايت امام حسن - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علاوه بر اين، به كارگيرى دست و پنجه، و ردا در دفع ظالم به تلاش بدنى زهرا عليهاالسلام اشاره دارد و گويا آن است كه آن بانو به خطابه و احتجاج بسنده نكرده مگر آنكه بر سبيل كنايه و مجاز وارد شده باشد.

روايت امام حسن

15 شعبى و ابومخنف و يزيد بن حبيب مصرى، حديث احتجاج امام حسن عليه السلام با عمرو بن عاص، و وليد بن عقبه، و عمرو بن عثمان، و عتبة بن ابى سفيان در حضور معاويه را روايت كرده اند. در اين حديث طولانى آمده كه امام حسن عليه السلام به مغيرة بن شعبه فرمود: «... و تو بودى كه فاطمه دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را زدى تا مجروح شد و بچه اش را سقط كرد. تو در تحقير رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و مخالفت با فرمان او، و هتك حرمت، مرتكب اين جنايت شدى. در حالى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: يا فاطمه! تو سرور زنان اهل بهشتى...». [الاحتجاج، ج 1، ص 414؛ بحارالانوار، ج 43، ص 197؛ مرآةالعقول، ج 5، ص 321؛ ضياءالعالمين، ج 2، ق 3، ص 64.] .

علّامه جليل القدر شيخ الاسلام طبرسى در مقدمه كتابش «الاحتجاج» مى گويد: «سند بيشتر اخبارى را كه در اين كتاب آورده ايم بيان ننموده ايم. زيرا يا مورد اجماع است و يا موافق مدلول عقل، و يا در كتب و سِيَر بين مخالف و موافق مشهور مگر آنچه از ابومحمّد، حسن عسكرى عليه السلام آورده ام. زيرا اگر چه همانند توصيفاتى است كه بيان كرديم اما به اندازه ى ساير روايات مشهور نيست. به همين دليل در اول هر خبر، سندش را بيان كرده ام». [الاحتجاج، ج 1، ص 4.] .

علّامه متبحّر شيخ آغابزرگ تهرانى در الذريعه مى گويد:

«اين سخن وى صراحت دارد كه روايات مرسل وى در اين كتاب، مستفيض و بين مخالف و موافق، مورد اجماع است. بنابراين الاحتجاج يكى از كتابهاى معتبرى است كه علماى اعلام مانند علّامه مجلسى، و محدّث حر عاملى و ديگران به آن اعتماد كرده اند». [الذريعه، ج 1، ص 282.]

روايت امام سجّاد

16 محمّد بن جرير بن رستم طبرى مى گويد: مخلول بن ابراهيم به ما خبر داد و گفت: مطر بن ارقم ما را حديث كرد و گفت: ابوحمزه ثمالى از على بن الحسين عليه السلام براى ما حديث كرد و گفت:

هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رحلت كرد و با ابوبكر به خلافت بيعت كردند، على عليه السلام از بيعت با او خوددارى كرد. عمر به ابوبكر گفت: آيا كسى در پى اين مرد متخلّف نمى فرستى تا بيايد بيعت كند؟

ابوبكر گفت: قنفذ! به نزد على برو و بگو: خليفه ى رسول اللَّه مى گويد: بيا بيعت كن. على عليه السلام صدايش را بلند كرد و گفت: سبحان اللَّه! چه زود بر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دروغ بستيد.

گفت: قنفذ برگشت و جريان را به او بازگفت.

پس عمر گفت: آيا كسى به نزد اين مرد متخلّف نمى فرستى كه بيايد بيعت كند؟ ابوبكر به قنفذ گفت: به نزد على برو و بگو: اميرالمؤمنين مى گويد: بيا بيعت كن. قنفذ رفت و دقّ الباب كرد.

على گفت: كيست؟

گفت: من هستم، قنفذ.

گفت: چه مى خواهى؟

گفت: اميرالمؤمنين مى گويد: بيا بيعت كن.

على عليه السلام صدايش را بلند كرد و گفت: سبحان اللَّه! چيزى ادعا كرده كه حق او نيست. قنفذ برگشت و به ابوبكر خبر داد.

عمر به پا خاست و گفت: بياييد با هم به نزد اين مرد برويم. پس گروهى به خانه على رفتند و در زدند. على عليه السلام چون صدايشان را شنيد، سخن نگفت. زنى به سخن آمد و گفت: اينان كه هستند؟

فاطمه عليهاالسلام صدايش را بلند كرد و گفت: يا رسول اللَّه! پس از تو، از ابوبكر و عمر چه ديديم! هنگامى كه صدايش را شنيدند، بسيارى از همراهان عمر گريستند. سپس بازگشتند.

عمر با عده اى ماند و على را بيرون آوردند و به نزد ابوبكر بردند و او را در مقابل ابوبكر نشاندند. ابوبكر گفت: بيعت كن.

گفت: اگر بيعت نكنم؟

گفت: در اين صورت، به خدايى كه جز او معبودى نيست، گردنت را مى زنيم.

گفت: اگر چنين كرديد، من بنده خدا، و برادر رسول اويم.

گفت: بيعت كن.

گفت: اگر بيعت نكنم؟

گفت: در اين صورت، به خدايى كه جز او معبودى نيست، گردنت را مى زنيم. على عليه السلام رو به قبر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كرد و گفت: يا ابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى، پس بيعت كرد و بپا خاست. [المسترشد فى امامة على بن ابى طالب، صص 65- 66.]

/ 204