در كعبه - رنج های زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج های زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

7- قصّه ى سواد بن قارب وقتى كه رو به مكه كرد و به خانه خديجه رفت؛ مى گويد: «به در خانه اش رسيد، شترم را عقال كردم. سپس در زدم، پاسخ داد... شنيدم كه مى گويد: خديجه! در را باز كن. پس در را باز كرد و من داخل شدم. ديدم كه نورى از چهره اش مى درخشيد». [بحارالانوار، ج 18، صص 98- 100؛ الاختصاص، ص 182.]

8- هنگامى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از سفر تجارتى شام كه براى خديجه بود. برگشت، «در خانه را زد. كنيزكى گفت: كيست؟ فرمود: منم محمّد». [بحارالانوار، ج 16، ص 49.]

9- در حديث آبستنى خديجه به فاطمه عليهاالسلام، هنگامى كه خداوند متعال پيامبرش را فرمان داد كه چهل شبانه روز از خديجه دورى كند و در خانه فاطمه بنت
اسد بماند، و چون مدّت مذكور به پايان رسيد، عمار بن ياسر را به نزد خديجه فرستاد تا به او بگويد: «خديجه! گمان مبر كه دورى من از تو... پس چون شب فرارسيد، در را فراز كن...

خديجه گفت: به تنهايى عادت كرده بودم. شب كه مى شد، سرم را مى پوشاندم و پرده اى مى انداختم و در را مى بستم... پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد، در زد.، گفتم: كيست كه حلقه اى را مى زند كه جز محمّد نمى زند؟

پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله با كلام رسا و سخن شيرينش گفت: خديجه! در را باز كن. محمد هستم.

خديجه گفت: شاد و مسرور از آمدن پيامبر، برخاستم و در را باز كردم...». [بحارالانوار، صص 78- 79؛ عوالم العلوم، ج 11، ص 41.]

10- در حديث اسلام عمر و رفتن وى به خانه خواهرش آمده كه گفت: «غضبناك رفتم، در زدم... كسى گفت: كيست؟ چون خواهرم در را برايم باز كرد، گفتم: اى دشمن خودت...». سپس به اين سخن كه خود تعابير فراوانى از اين قبيل دارد، ادامه مى دهد. [ر. ك: كنزالعمال، ج 12، صص 547- 553، 558.]

در كعبه

بدون ترديد در اين دوره كعبه درى داشته كه آن را به موقع لزوم باز مى كردند و مى بستند. روايات زير بر اين مطلب دلالت دارد:

1- داستان ولادت على عليه السلام در كعبه؛ پس از آنكه فاطمه بنت اسد از شكافى كه در ديوار كعبه برايش باز شد، وارد خانه خدا شد، گفتند: «خواستيم در كعبه را باز كنيم تا يكى از زنان ما به فاطمه برسد اما در باز نشد...». [بحارالانوار، ج 35، ص 36؛ امالى طوسى، ص 318.]

2- در فتح مكه به دنبال عثمان بن طلحه فرستاد، عثمان كليد كعبه را آورد و درش را باز كرد.. راوى گفت: پس پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و بلال و اسامة بن زيد و عثمان بن طلحه، وارد كعبه شدند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود كه در را بستند. اندكى در آن درنگ كردند. سپس در را باز كردند. [صحيح مسلم، ج 2، صص 966- 967؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 126؛ مسند احمد، ج 2، ص 33.]

در يك متن ديگر كه از ورود پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و گروهى به داخل كعبه سخن مى گويد، آمده: «در كعبه را به روى آنان بستند. پس آن را گشود...». [سنن نسايى، ج 2، صص 33- 34، مسند احمد، ج 6، ص 15؛ ج 2، صص 33، 120؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 967.]

3- يك متن ديگر با تفصيل بيشترى از آن سخن مى گويد: «چون روز فتح مكه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله وارد مكه شد، عثمان بن ابى طلحه در كعبه را بست و پشت بام رفت. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كليد را از او خواست. گفت: اگر مى دانستم كه او رسول خداست، مانع او نمى شدم.

على بن ابى طالب پشت بام رفت و دست او را پيچيد و كليد را از او گرفت و در را باز كرد. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله وارد خانه شد و دو ركعت نماز در آن گزارد. چون بيرون آمد، عباس كليد را طلبيد اين آيه نازل شد: (ان اللَّه يأمركم أن تؤدوا الامانات الى اهلها...) [بحارالانوار، ج 21، صص 116- 117؛ مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 143.]

پس پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود كه كليد را به عثمان دادند». [اسباب النزول، ص 130؛ بحارالانوار، ج 21، صص 116- 117 به نقل از آن و مناقب آل ابى طالب، و تفسير ثعلبى و قشيرى و قزوينى، و معانى زجاج و مسند موصلى.]

در يك حديث ديگر، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: «كليد كعبه نزد كيست؟ گفتند: نزد
مادر شيبه. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: نزد مادرت برو، و بگو كليد را بفرست... آن را در دست پسرش گذاشت.

پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آن را برداشت و عمر را خواست و فرمود: اين تأويل خواب من است. پس در كعبه را باز كرد و پرده اى روى آن كشيد. از آن روز، بر روى كعبه، پرده اى مى اندازند. سپس پسر را خواست، لباسش را باز كرد و كليد را در آن گذاشت و گفت: كليد را به مادرت برگردان...». [مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 209.]

4- در كعبه، حلقه اى نيز داشت. روايت شده كه وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از كعبه بيرون آمد، حلقه ى در را گرفت. پس گفت... [بحارالانوار، ج 67، ص 287؛ مشكاةالانوار، ص 59.]

5- اسامة بن زيد مى گويد كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله وارد خانه كعبه شدم. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بلال را فرمود كه در را فراز كند. كعبه آن موقع شش ستون داشت... [كنزالعمال، ج 5، ص 299، به نقل از: نسايى، احمد و رويانى.]

خلاصه

بنابراين پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مردم مكه را نهى فرمود كه براى خانه هايشان در بسازند. مردم مى دانستند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آنان چه خواسته است. لذا به مفاد نهى آن حضرت عمل كردند تا اينكه در دوره ى معاويه اين دستور نقض شد و اولين كسى بود كه با نهى پيغمبر در اين باره مخالفت كرد. ظاهراً پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله پس از فتح مكه، در اواخر زندگى اش مردم مكه را از اين كار نهى فرموده است اما پيش از آن خانه هاى مكه، به تصريح روايات در داشته است. تعابير زير كه در روايات آمده بر اين امر دلالت دارد:

- پس آن دو را وارد خانه اى كردم و در را به رويشان بستم.

/ 204