درهاى خانه هاى مدينه پس از وفات پيغمبر
متون فراوانى بر وجود در براى خانه هاى مدينه پس از وفات پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله دلالت دارد. ما برخى از اين روايات را نه براى استدلال بلكه به منظور اطلاع و آگاهى خوانندگان ارجمند مى آوريم: 1- روايت حياى عثمان: «اگر به تنهايى در خانه باشد و در بر رويش بسته، در اين حال نيز لباسش را درنمى آورد...». [مسند احمد، ج 1، صص 73- 74.] 2- حسّان بن ابراهيم، از هشام بن عروه قطع درخت سدر كه به قصر عروه تكيه داشت، پرسيدم، گفت: اين درها و لنگه ها را مى بينى؟ اين از سدر عروه است. عروه آن را از زمين خودش مى بريد. گفت: اشكالى ندارد... [سنن ابى داوود، ج 4، ص 363.] 3- در حديث شوراى شش نفرى براى تعيين خليفه، عمر آنان را فرمان مى دهد كه وارد خانه اى شوند و درش را به روى خود ببندند و درباره ى خلافت خود مشورت كنند. [ر. ك: آية التطهير، ج 1، صص 223- 224؛ بحارالانوار، ج 31، ص 372؛ ارشادالقلوب، ص 259؛ از غايةالمرام، ص 296؛ امالى صدوق، ص 260.] 4- در حديث دفن عثمان مى گويند: «جنازه اش را بر روى درى بردند. صداى خوردن سرش به در شنيده مى شد، چنان كه گويى كدويى است كه مى گويد: دب دب، يا طق طق تا اينكه او را به جايى معروف به حُش كوكب رساندند». [تا ريخ المدينه، ج 1، ص 113. ر. ك: وفاءالوفاء، ج 3، ص 113؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 95؛ تاريخ الخميس، ج 2، ص 265؛ المعجم الكبير، ج 1، ص 79.] 5- محمّد بن سعد گفت: سعد آمد و در زد، به عثمان پيغام داد كه جهاد با تو حق است... [تا ريخ المدينه، ج 4، ص 5- 1274.] 6- معتمر بن سليمان از پدرش: عثمان در را باز كرد و مصحف را برداشت و در مقابلش گذاشت. [تا ريخ المدينه، 1285، تاريخ الامم والملوك، ج 4، ص 383.] 7- در حديث ماجراى عثمان: وقتى عثمان از مردم شام كمك خواست و مردم از اين مسأله باخبر شدند، «به او مهلت ندادند و در خانه اش را آتش زدند. چون در (سوخت و) افتاد، بر او خاك و سنگ پرت كردند... وقتى عثمان مشاهده كرد كه در خانه اش سوخته، بيرون آمد و گفت:...». [تا ريخ المدينه، ص 1386- 1387؛ ر. ك: العقدالفريد، ج 4، ص 310؛ تاريخ الامم والملوك، ج 4، ص 388؛ الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 175؛ البداية والنهاية، ج 7، ص 188.] 8- در حديث قتل عثمان: «آنان خود را از شكستن در ناچار ديدند كه ببينند: آيا عثمان جان داده يا نه؟ راوى مى گويد: آمدند و در را به داخل راندند..» [تا ريخ مدينه، ج 4، ص 1284.] 9- وقتى در خانه عثمان را آتش زدند، مغيره شمشير به دست بيرون آمد و گفت:
لما تهدمت الابواب و احترقت
يممت منهنّ باباً غير محترق
يممت منهنّ باباً غير محترق
يممت منهنّ باباً غير محترق
خواست. او قرآن مى خواند كه كسى داخل شد. در را آتش زده بودند.» [تا ريخ المدينة، ج 4، ص 1302. ر. ك: تاريخ الامم والملوك؛ ج 4، ص 384؛ الكامل فى تاريخ، ج 3، ص 175.] . 11 مردم مصر از عثمان اجازه ورود خواستند اما به آنان اجازه نداد. لذا كوشيدند تا در خانه اش را آتش بزنند و آتش خواستند. عثمان كه حذيفه پيشاپيش او راه مى رفت، بيرون آمد... حسان بن ثابت سرود:
ان تمس دار بنى عفان خاوية
فقد يصادف باغى الخير حاجته
منها يأوى اليها الجود والنسب
باب صديع و باب محرق خرب
منها يأوى اليها الجود والنسب
منها يأوى اليها الجود والنسب