ترجمه تفسیر المیزان جلد 6
لطفا منتظر باشید ...
براى آنان هيچوقت بطور كامل و تمام دست نمىدهد، زيرا اينان از آنجايى كه غير از خود نفس، غرض ديگرى از اين معرفت ندارند، از همين جهت از آفريدگار نفس يعنى خداى تعالى كه سبب حقيقى نفس است و زمام نفس در وجود و آثار وجودش بدست اوست، غافلند، از اين رو آن طور كه بايد نتوانستند به معرفت النفس نايل شوند، آرى چگونه ممكن است كسى بتواند به چيزى معرفت تام و كامل پيدا كند در حالى كه از علل هستى او و مخصوصا علت العلل غافل باشد؟ و آيا چنين كسى با كسى كه ادعاى معرفت يك تخت و يا ميز و صندلى را مىكند با اينكه براى آن نجار و تيشه و اره، كه علت فاعلى و غرض و فايده كه علت غايى است و علل ديگرى كه سبب وجود تختند قائل نيست چه فرقى دارد؟ و آيا سزاوار نيست اين قسم معرفت را از نظر اينكه باز با علوم و آثار غريبه نفس توأم است كهانت بناميم؟از اين دسته طايفه ديگرى هست كه طريقه معرفت النفس را از اين نظر دنبال مىكنند كه اين معرفت خود وسيله معرفت به پروردگارشان است، اين طريقه معرفت النفس همان معرفت النفسى است كه دين هم مردم را به آن دعوت نموده و آن را تا اندازهاى مىپسندد، و اين طريقه همين است كه انسان به معرفت نفس خود از اين نظر بپردازد كه نفس را آيتى از آيات پروردگار خود بلكه نزديكترين آيههاى پروردگارش به خود مىداند، خلاصه نفس را وسيله و راهى بداند كه بسوى پروردگار سبحان منتهى مىشود،" إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى- و بدرستى بسوى پروردگار تو است بازگشت".اين طايفه نيز در بين امم و اديان چند دسته و داراى چند مذهب مختلفند، و ما خيلى از مذاهب آنها و طريقههايى كه سلوك مىكنند اطلاعى نداريم، و اما مسلمين، آنها نيز طرقشان بسيار زياد است، و چه بسا شماره طريقههايشان نسبت به اختلافاتى كه تنها در اصول و اساس مسلك دارند به بيست و پنج سلسله بالغ شود، كه از هر سلسله از آن، چند سلسله ديگر نسبت به مطالب فرعى منشعب مىگردد، و تمامى اين سلاسل الا يك سلسله همگى سند طريقه خود را به على بن ابى طالب (ع) منتهى مىكنند، در اين بين يك دسته از رجال صوفيه ديده مىشوند كه خود را به هيچيك از اين سلاسل نسبت نمىدهند، اين سلسله را اويسى منسوب به اويس قرن، مىنامند، دسته ديگرى نيز در بين صوفيان هستند كه نه خود را به اسمى مسمى كردهاند و نه شعار مخصوصى براى خود انتخاب نمودهاند، و اين سلاسل صوفيه كتابها و رسالههاى زيادى نوشته و در آن سلاسل و طريقههاى خود و همچنين نواميس مذهبى و آدابى كه خودشان دارند و آدابى را كه رجال طريقهشان داشتهاند تشريح كرده، و نيز مكاشفاتى كه براى رجالشان نقل شده و ادلهاى كه به آن استدلال بر حقانيت طريقه خود كردهاند و مقاصدى