و يكى از اشارات لطيف قرآن اينست كه خداى سبحان در داستانهايى كه در اين سوره آورده داستان هود و صالح را ذكر نكرده، و اين بدان جهت است كه تورات موجود در دست يهوديان آن زمان اين دو داستان را نداشته، و همچنين قصه شعيب و سرگذشت مسيح را نياورده چون همه اهل كتاب در باره اين دو داستان، توافق نداشتند و منظور آيه مورد بحث اين بوده كه به داستانهايى استشهاد كند كه همه اهل كتاب آنها را قبول دارند و نمىتوانند انكارش كنند.پس، اين آيه حجتى را كه بر رسول خدا (ص) القاء مىكند كه در استدلال براى مردم هم وزن آيه زير است كه مىفرمايد: " أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ" «1».علاوه بر اين، سوره مورد بحث از اولين سورههايى است كه در مكه نازل شده و در آن ايام، خصومت بين مسلمانان و اهل كتاب شدت نگرفته بود، و شدت اين خصومت مخصوصا در مورد يهود در مدينه بالا گرفت، زمانى كه رسول خدا (ص) به آن شهر هجرت فرمود و جنگهايى بين مسلمين و يهود واقع شد، آن روزها بود كه كار دشمنى را بدانجا رساندند كه به كلى نبوت را انكار نموده- و بنا بر حكايت قرآن كريم- گفتند:" ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ" «2».پس، اين بود آن معنايى كه سياق و زمينه گفتار، به آيه مورد بحث مىدهد. و من خيال مىكنم اگر خواننده عزيز اين آيه و ساير آياتى را كه مناسب آنست- يعنى آياتى كه خداى تعالى در آن، رسول گرامى خود را مخاطب قرار داده و حقانيت دينى كه بر او نازل شده است را بيان مىكند، و آياتى كه بشر را تحدى كرده و به مقابله مىخواند كه شما نمىتوانيد مثل اين قرآن را بياوريد و آياتى كه رسول خدا را توصيف مىكند به اينكه وى در كار خود بصيرت دارد و از ناحيه
پروردگارش دليل و برهان دارد- مورد دقت قرار دهد، همين دقت او را در معنايى كه ما كرديم قانع مىسازد، و بطور مسلم از احتمالاتى كه مفسرين در تفسير آيه دادهاند- احتمالاتى كه به خاطر بى فايده بودنش از نقلش خوددارى نموديم- بى نياز مىسازد.
(1) آيا در همه اين قرآن هيچ آيتى نيست كه علماى بنى اسرائيل آن را قبول داشته باشند." سوره شعراء، آيه 197"(2) اصلا خدا بر هيچ بشرى هيچ وحى نازل نكرده." سوره انعام، آيه 91"