ترجمه تفسیر المیزان جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 10

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

با اينكه خداى تعالى مى‏داند رسول گرامى‏اش دروغ نمى‏گويد، و رسالت او را
مى‏رساند، مع ذلك آن جناب را مانند طايفه مقابلش جايز الخطاء قلمداد كرده تا در مخاصمه، رعايت انصاف را كرده باشد و گرنه هم خدا مى‏دانست كه رسول اللَّه (ص) دروغ نمى‏گويد و هم آن جناب مى‏دانست كه راستگو است، چيزى كه هست خواست تا در مقام احتجاج رعايت انصاف را كرده باشد. «1»

مؤلف: شيخ صدوق- قدس سره- اين روايت را در كتابش «2» به سند خود از موسى بن محمد بن على نقل كرده و برگشت آن به همان روايتى است كه نقل كرديم. و در بعضى «3» از روايات آمده كه: اين آيه شريفه در شب معراج نازل شد و در آن، رسول خدا (ص) مامور شد تا از ارواح انبياء (ع) از اين معنا سؤال كند، و همين انبياء مورد نظر آيه" الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ" بوده‏اند. همين وجه از زهرى نيز روايت شده، و ليكن اين روايت به خوبى و بطور روشن با لفظ آيه انطباق ندارد.

و در الدر المنثور است كه عبد الرزاق و ابن جرير از قتاده روايت كرده كه در تفسير اين آيه گفته است:

براى ما اينطور نقل كردند كه رسول خدا (ص) گفته است: من نه شك دارم و نه مى‏پرسم «4».

و در تفسير عياشى از معمر روايت آورده كه گفت: امام ابو الحسن الرضا (ع) فرمود:

يونس از طرف خداى تعالى ماموريتهايى داشت كه همه را به قومش رسانيد، تا در آخر، نشانيهاى عذاب هويدا گشت، پس مردم بين خود و اطفالشان و بين حيوانات و بچه‏هايشان جدايى انداختند، آن گاه به درگاه خداى- عز و جل- تضرع و زارى كردند، و خدا هم عذاب را از آنان برداشت ... «5».

مؤلف: داستان يونس و قومش- ان شاء اللَّه- بزودى در تفسير بعضى از آياتى كه متعرض جزئيات داستان او است، مى‏آيد.


(1) تفسير عياشى، ج 2، ص 128.

(2) معانى الاخبار، علل الشرائع، ط بيروت، ص 129.

(3) تفسير قمى، ج 1 ص 317، تفسير عياشى، ج 2 ص 128.

(4) الدر المنثور، ج 3، ص 317.

(5) تفسير عياشى، ج 2، ص 137.

/ 573