آيه مورد بحث مىفرمايد: جواب دهندگان، سران قوم و اشراف و ريش سفيدان قوم بودند، و اين سران در متن پاسخ خود اصلا دليلى كه نوح (ع) بر مساله توحيد آورده بود را متعرض نشده و از دستپاچگى حرف خود را زدند كه آن نفى رسالت نوح (ع) و تكبر و گردنكشى خود از اطاعت آن جناب بود.آرى نوح (ع) در سخن خود كه از جمله" إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ" آغاز شده و تا آخر دو آيه ادامه دارد، دو ادعا مطرح كرد، يكى ادعاى رسالت، و ديگرى ادعاى اينكه مردم بايد او را متابعت كنند، البته ادعاى دوم را در آيه مورد بحث بطور اشاره آورده، ولى در كلمات ديگرش كه قرآن از آن جناب حكايت كرده به آن تصريح نموده و فرمود: " يا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ" «1».و حاصل پاسخى كه خداى تعالى از آنان حكايت كرده اين است كه (گفتند): هيچ
دليلى نيست بر اينكه اطاعت كردن از تو بر ما واجب باشد، بلكه دليل بر خلاف آن هست. پس در حقيقت پاسخ كفار منحل به دو حجت مىشود كه به طريق اصطلاحى" اضراب و ترقى" رديف شده، و به همين جهت جمله" بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ" در آخر ذكر شد.
(1) اى قوم محققا من براى شما بيمرسانى آشكارم، سخنم اين است كه خدا را بپرستيد و از او بترسيد، و مرا اطاعت كنيد." سوره نوح، آيه 3"