ديگر رفته بود براى آنان تعريف كند كه آن ناصح نزد آن مردم رفت و همين حرفهاى مرا زد و آن مردم به راه نيامده در نتيجه هلاك شدند، و اين شخص در حالى كه حجتها و مواعظ خود را ذكر مىكند، ترس و تاسف وادارش كند به اينكه به ياد افتراى قبلى آنان بيفتد، و از شدت تاسف بگويد: شما به من تهمت دروغ و افتراء مىزنيد، با اينكه من جز آنچه آن رسول به آن قوم مىگفت به شما نمىگويم و جز آن كلمات حكمت و موعظتى كه او داشت ندارم، ناچار اگر من به او افتراء مىبندم گناهش به گردن خودم است و شما به خاطر اين، سخن مرا قبول نمىكنيد كه من با اعمال شما مخالفم.خداى تعالى نظير اين گفتگو را براى بار دوم در آخر همين سوره، بعد از ايراد چند داستان از چند رسول تكرار نموده و مىفرمايد: " وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ ... وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ" «1» بعضى از مفسرين گفتهاند: «2» آيه مورد بحث تتمه داستان نوح (ع) است و خطاب در آن نيز متوجه به همان جناب است و معنايش اين است كه گويا قوم نوح مىگويند نوح اين دعوت را به دروغ به خدا منسوب مىكند، تو اى نوح به ايشان بگو اگر من اين دعوت را به خدا افتراء مىبندم جرمش به گردن خودم است و من از جرمى كه شما مىكنيد بيزارم.و بنا به گفته اين مفسر، كلام مشتمل بر نوعى التفات است، التفاتى از غيبت به خطاب، و ليكن نظريه اين مفسر از سياق آيه بى نهايت دور است." وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ"- در اين جمله جرم مستمر را براى كفار اثبات كرده و آن را از مسلميات شمرده، هم چنان كه در جمله" فَعَلَيَّ إِجْرامِي" اثبات جرم شده، اما جرم فرضى، توضيح اينكه حجتهايى كه نوح (ع) براى قوم خود بيان كرد، از آن جهت كه رسول خدا (ص) و يا كتاب نازل، بر او، آنها را حكايت مىكنند دو احتمال دارد، يكى اينكه دروغ و افتراء باشند، يعنى نوح (ع) به چنان حجتهايى احتجاج نكرده باشد، احتمال ديگر اينكه راست باشند و نوح (ع) به راستى اين احتجاجات را با قوم خود كرده باشد، ولى همين احتجاجها از اين جهت كه حجتهايى عقلى و قاطع هستند ديگر دو احتمال ندارد، چون ممكن نيست دروغ باشند، پس اگر با تعبير" تجرمون" براى كفار جرم مستمر و قطعى اثبات
كرده براى اين است كه كفار به هر حال مجرم بودند، يا به خاطر اينكه حجتهاى الهى حكايت شده در كتاب خداى تعالى را انكار كردند و يا به خاطر اينكه حجتهايى عقلى و قطعى كه آنان را به سوى ايمان و عمل صالح هدايت مىكرد منكر شده و ترك گفتند.
(1) سوره هود، آيه 120- 122.(2) تفسير روح المعانى، جلد 12، ص 48، چاپ بيروت.