حكايت كرده، پس او اولين كسى است كه تمسك به نام كريم خدا را فتح باب نموده، هم چنان كه او اولين كسى است كه بر مساله توحيد اقامه حجت نموده، و اولين كسى است كه كتاب و شريعتى آورده، و اولين كسى است كه در صدد بر آمده تا اختلاف طبقاتى مجتمع بشرى را تعديل نموده و تناقض را از آن بر طرف نمايد.و معنايى كه ما براى جمله" بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها" كرديم مبنى بر اين بود كه گفتار، گفتار نوح (ع) باشد و نيز دو كلمه" مجرى" و" مرسا" مصدر ميمى باشند، ولى بسيارى از مفسرين چه بسا احتمال داده باشند كه" اين گفتار" گفتار خود نوح نبوده، بلكه كلام همراهان نوح باشد و نوح به آنان دستور داده باشد كه هنگام سوار شدن، اين كلمه شريفه را بگويند و يا احتمال داده باشند كه دو كلمه" مجرى و مرسا" اسم زمان و مكان باشند كه در اين صورت معناى آيه طورى ديگر مىشود" «1».زمخشرى در كشاف، در تفسير اين آيه گفته «2»" ممكن است اين سخن كلامى واحد باشد و ممكن هم هست كه دو كلام باشد، وجه واحد بودنش اين است كه جمله" بِسْمِ اللَّهِ" متصل باشد به جمله" اركبوا" و حال باشد از" واو" جمع كه در اين صورت شكل جمله" قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ" مىشود و معنايش اين مىشود كه سوار كشتى شويد در حالى كه نام خدا را ببريد، و يا در هنگام به حركت در آمدن كشتى و كنده شدنش از زمين و هنگام ايستادنش بسم اللَّه بگوييد حال يا به خاطر اينكه دو كلمه" مجرى" و مرسا" اسم زمانند، و يا به خاطر اينكه مصدر ميمى و به معناى اجرا و ارساءاند كه در تقدير كلمه" وقت" بر آن دو اضافه شده و در نتيجه عبارت مجراها و مرساها" وقت اجراءها و ارساءها" بوده، همانطور كه" خفوق النجم" به معناى وقت حركت و گردش ستاره، و" مقدم الحاج" به معناى وقت آمدن حاجيان است.
ممكن هم هست اين دو كلمه اسم مكان و به معناى مكان اجراء و مكان ارساء باشند، و اگر منصوب خوانده شدهاند يا به خاطر فعلى باشد كه در معناى بسم اللَّه خوابيده (و آن فعل، يا ابتداء مىكنم است و يا استعانت مىجويم، و يا هر فعل ديگرى كه بر اراده قول دلالت كند.و وجه دو كلام بودنش اين است كه جمله" بسم اللَّه"، خبر مقدم و دو كلمه مجراها و مرساها مبتداى مؤخر باشند، و اين مبتداء و خبر كه به اصطلاح" مقتضبه" «3» هستند يك كلام" قالَ ارْكَبُوا فِيها" باشد و كلام ديگرش" بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها"
(1) مجمع البيان، ج 5، ص 160 و 164، چاپ ايران.(2) تفسير كشاف، ج 2، ص 394.(3) كلامى كه ابتدايى بوده و بريده از ما قبل باشد" مقتضبه" مىگويند.