احتمال هم دارد كه كلمه" اسم" به عنوان تقحيم «1» ذكر شده باشد، هم چنان كه شاعر در شعر خود گفته:" ثم اسم السلام عليكما"، و تقدير كلام" باللَّه مجراها و مرسيها" بوده.زمخشرى سپس گفته: دو كلمه مجرى و مرسا، هر دو به فتحه ميم نيز قرائت شدهاند، كه در اين صورت يا مصدر ميمى از ماده" جرى" و ماده" رسى" است، و يا اسم زمان و مكان از آنها است، و مجاهد هر دو كلمه را به ضمه ميم قرائت كرده تا اسم فاعل از ماده اجراء و ارساء باشند، و محل آن دو را مجرور گرفته تا دو صفت براى لفظ اللَّه باشند چون كلمه اللَّه نيز مجرور به حرف باء است. «2»" وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ" ضمير" هى" به سفينه بر مىگردد، و كلمه" موج" مانند كلمه" تمر" اسم جنس است، و يا بطورى كه گفته شده جمع كلمه" موجة" است، و موجه به معناى قطعه عظيمى از آب است كه از آبهاى اطراف خود بالاتر رفته باشد، و در آيه شريفه بطورى كه ديگران نيز گفتهاند اشارهاى است به اينكه كشتى نوح روى آب حركت مىكرده، نه اينكه همانند ماهيان دريا در جوف آب شناور بوده باشد- چنانچه بعضى چنين گفتهاند." وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ" كلمه" معزل" اسم مكان از عزل است، كه همانا پسر نوح، خود را از پدرش و از مؤمنين كنار كشيده بود، و در جايى قرار داشته كه به پدر نزديك نبوده است، و به همين جهت
تعبير به" نداء" كه مخصوص صدا زدن از دور است آورده و فرموده" وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ" و نفرموده:" و قال نوح لابنه- نوح به پسرش گفت".
(1) تقحيم" در اصطلاح اهل ادب اين است كه بين دو كلمهاى كه بايد به هم متصل باشند كلمه ديگرى را داخل نمود، مانند" مضاف و مضاف اليه". و مانند كلمه" ثم" و كلمه" سلام" در شعر" ثم اسم السلام عليكما"، مراد اين است كه كلمه" اسم" واقع شده بين" ثم" و" سلام". و باز مانند لفظ" باء" و لفظ" جلاله" مثل" بسم اللَّه" كه در اين دو مورد" اسم" در وسط دو كلمه آورده شده تا در شعر شاعر، عظمتى براى سلام و در آيه، عظمتى براى اللَّه باشد.(2) قرائت" مرساها"- به فتحه ميم- از قرائتهاى نادر است كه تنها به" ابن محيض" نسبت داده شده.