و اين از سخيفترين تفسيرهايى است كه براى جمله مورد بحث شده، براى اينكه نه با جمله قبلش مىسازد و نه با جمله بعدش، نه با جمله" إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ- او اهل تو نيست" و نه با جمله" فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ- چيزى را كه علمى به آن ندارى درخواست مكن" و اين ناسازگارى روشن است و حاجت به توضيح ندارد و اگر چنين معنايى منظور بود حق كلام اين بود كه جمله دوم قبل از جمله اول و متصل به كلام نوح آورده شود، و دنبال جمله" وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ" بفرمايد:" لا تسالن ما ليس لك به علم انه ليس من اهلك".
بيان اينكه نوح (ع) تقاضاى نجات فرزند خود را نكرد و
...
بيان اينكه نوح (ع) تقاضاى نجات فرزند خود را نكرد و نهى:" فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ" تسديد الهى بوده كه همواره انبياء (ع) از آن برخوردار، و معصوم از خطا و لغزش بودهاند
علاوه بر اين، خواننده محترم توجه فرمود كه گفتيم منظور نوح (ع) تقاضاى نجات فرزند نبود، بلكه صرفا مىخواست از حقيقت امر استفسار كند، البته اگر سخن او ادامه مىيافت و موج، بين او و فرزندش فاصله نشده بود گفتارش به تقاضا كشيده مىشد.
" فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ"- همانطور كه گفتيم، گويا كلام نوح (ع) كه گفت:" رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ" در مظنه اين بود كه دنبالش و پس از شنيدن جواب مساعد، نجات فرزند خود را تقاضا كند، كه عنايت الهى شامل حالش شد و نگذاشت از روى جهل درخواستى كند.
آرى او اطلاع نداشت كه پسرش اهل او يعنى اهل ايمان نيست ولى تسديد غيبى (توجه خاص الهى) بين او و آن درخواست نپخته و بيجايش حائل شد و نهى" فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ" او را دريافت و با آوردن حرف" فاء" بر سر اين نهى، جمله را متفرع بر ما قبل كرد، و چنين معنايى به جمله داد كه:" حال كه او اهل تو نيست به علت اينكه او عملى غير صالح است، و حالا كه تو راهى ندارى به اينكه به ايمان و يا كفر فرزندت علم پيدا كنى، پس زنهار كه به درخواست نجات پسرت مبادرت كنى زيرا اين سؤال چيزى است كه علم به حقيقت آن ندارى".