مشركين مىگفتند (الان نيز مىگويند):
ما با اين همه پليدى كه لازمه ماديت و بشريت مادى است، و با اين همه قذارتهاى گناه و جرائم نمىتوانيم به درگاه رب الارباب (اللَّه) رابطه عبوديت داشته باشيم، چون خداى سبحان ساحتش مقدس و طاهر است، و معلوم است كه (ميان طهارت و قذارت رابطهاى نيست، در نتيجه) ميان ما و خداى تعالى نمىتواند رابطهاى باشد.
ناگزير ما بايد بوسيله محبوبترين خلايقش- يعنى ارباب اصنام- به درگاه او تقرب جوييم، زيرا كه خداى تعالى زمام تدبير خلق خود را بدست آنان سپرده، (و چون ما آنان را نمىبينيم مجسمهها و تمثالهايى از آنان بدست خود مىتراشيم، تمثالهايى كه نشان دهنده صفات آن ارباب كه يا خشم است يا مهر و يا غير اينها). پس، بتها را به اين منظور مىپرستيم كه شفيعان ما به درگاه خدا باشند و خيرات را به سوى ما جلب نموده، شرور را از ما دفع كنند.
پس، عبادت در حقيقت براى بتها است و شفاعت براى ارباب آنها، هر چند كه چه بسا شفاعت را نيز به بتها نسبت مىدهيم. در عبارت آيه، بجاى كلمه" اصنام" عنوان" ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ" آمده، تا اشاره باشد به اينكه نقطه انحراف و اشتباه بتپرستان در عقايدشان كجا است، و آن اين است كه عبادت براى اين بتها وقتى آن فوايد را دارد كه بتها ضرر و نفعى در امور داشته باشند و موجوداتى داراى شعور باشند، تا بفهمند كه اين بتپرستان دارند آنها را مىپرستند و به سوى آنها تقرب مىجويند و تا از پرستش اينان خوشنود شوند، و در عوض يا خود آنها و يا اربابشان به درگاه خدا شفاعتشان كنند، آنهم در صورتى كه خداى تعالى شفاعت آنها را بپذيرد.
و اين بتها اجسامى مرده و فاقد شعورند، نه چيزى مىفهمند و نه نفع و ضررى دارند، بدين جهت خداى سبحان پيامبر گرامىاش را دستور داده كه عليه بتپرستان احتجاج كند اولا به همان دليلى كه جمله" لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ" بيانگر آن بود، و ثانيا به اينكه بگويد:
" أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ"
كه حاصلش اين است كه خداى تعالى خودش هيچ اطلاعى از اينكه (چنين اربابى آفريده و زمام امور عالم را بدست چنين مخلوقاتى داده و) چنين شفيعانى به درگاه خود درست كرده ندارد، نه در آسمانها چنين خدايانى سراغ دارد و نه در زمين. پس، اينكه شما از وجود چنين خدايانى خبر مىدهيد، در حقيقت به خداى تعالى خبرى مىدهيد كه خود او علمى به آن ندارد، و اين خود يكى از زشتترين افتراءها و شنيعترين لجبازيها است، آخر چگونه ممكن است در عالم چيزى باشد و خدا از وجود آن چيز
بى خبر باشد، با اينكه او عالم است به آنچه كه در آسمانها و آنچه كه در زمين است.