تحدى هود (ع) به اينكه گفت: در باره من هر نيرنگى
...
تحدى هود (ع) به اينكه گفت: در باره من هر نيرنگى مىتوانيد بكنيد و به من مهلت ندهيد معجزه و بينه آن جناب بود و منظور از آن، تعجيز قوم خود و آلهه آنان بود
" قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ" اين آيه پاسخ هود (ع) را حكايت مىكند كه آن جناب در پاسخ، از شركاء آنان بيزارى جسته پس تحدى مىكند كه اگر راست مىگوييد كه شما صاحب نظر و من بى عقلم پس همه فكرهايتان را جمع كنيد و مرا از بين ببريد و مهلتم ندهيد.پس اينكه در آغاز پاسخ فرمود: " أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ مِنْ دُونِهِ" انشاء بيزارى است، نه اينكه خواسته باشد از بيزارى خود خبر دهد چون در مقام بيزارى مناسب آن است كه بيزارى را انشاء كند و اين منافات ندارد كه آن جناب از سابق يعنى از اول امر نيز بيزار باشد چون به رخ كشيدن بيزارى منافات ندارد كه آن جناب در تمامى عمر گذشتهاش نيز بيزار بوده باشد و اينكه فرمود:" فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ" دو امر و نهى هستند كه در هر دوى آنها تعجيز است يعنى مىخواهد بفرمايد: آيا توانايى آن را داريد كه با من كيد كنيد و در از بين بردنم شتاب نماييد.و اگر هود (ع) اينطور پاسخ داد براى اين بود كه مردم، نخست به بتهاى خود اميد ببندند كه با اين تحدى كه آن جناب كرده زودتر بلايى بر سر او آورند و بعدا كه ببينند بتها هيچ كارى در حق آن جناب نكردند به خود بيايند و بفهمند كه بتها كمترين اثرى ندارند و اگر آن طور كه آنها معتقد بودند آلهه نامبرده قدرت و علمى مىداشتند حتما با هود كه آن طور صريح و پوست كنده از آنها بيزارى جست انتقام مىگرفتند آن هم در چنين زمينه و زمانى كه مريدان آنها به آن جناب گفتند بعضى از خدايان ما به تو آسيب رسانده و اين خود حجتى است روشن بر اينكه آن سنگ و چوبها معبود نيستند و نيز دليلى است قاطع بر اينكه بتها به آن جناب آسيب نرساندهاند و مردم بيهوده چنين خيالى كردهاند.از سوى ديگر در باره خود كه مردمى قهرمان، و جنگآورانى نامدار بودند بينديشند كه ما با اينكه اين قدر نيرومند هستيم چرا نتوانستيم به آن جناب صدمهاى وارد آوريم و اگر او پيغمبرى از ناحيه خداى تعالى نبوده و در ادعايش صادق نبود و خداى تعالى او را از ناحيه خودش مصونيت نداده بود، ما بايد مىتوانستيم به آسانترين وجه و با سختترين شكنجه او را از بين برده و شرش را از خود دفع كنيم.از اين بيان وجه شاهدگيرى نوح (ع) بر بيزاريش از بتها روشن مىشود، اما اينكه خدا را شاهد گرفت براى اين بود كه اظهار بيزاريش از صميم دل و بر وجه حقيقت باشد نه تزويق و نفاق، و اما اينكه خود كفار را شاهد گرفت براى اين بود كه كاملا يقين به آن پيدا
كنند و سپس ببينند آن جناب چه وضعى پيدا مىكند و چگونه خدايانشان سكوت مىكنند خودشان هم هيچ انتقامى از او نمىتوانند بگيرند و از آزارش عاجز مىمانند.