ترجمه تفسیر المیزان جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 10

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خداى تعالى سپس به صالح وحى فرستاد كه به قوم ثمود بگو: خداى تعالى آب محل را بين شما و اين ناقه تقسيم كرد، يك روز شما از آن بنوشيد و روز ديگر اين ناقه را رها كنيد تا از آن استفاده كند، و روزى كه نوبت ناقه بود آن حيوان آب را مى‏نوشيد و بلا فاصله به صورت شير
تحويل مى‏داد و هيچ صغير و كبيرى نمى‏ماند كه در آن روز از شير آن ننوشد و چون شب تمام مى‏شد صبح كنار آن آب مى‏رفتند و آن روز را از آن آب استفاده مى‏كردند و شتر هيچ از آن نمى‏نوشيد مدتى- كه خدا مقدار آن را مى‏داند- بدين منوال گذراندند.

و بار ديگر سر به طغيان برداشته، دشمنى با خدا را آغاز كردند، نزد يكديگر مى‏شدند كه بياييد اين ناقه را بكشيم و چهار پايش را قطع كنيم تا از شر او راحت بشويم، چون ما حاضر نيستيم آب محل يك روز مال او باشد و يك روز از آن ما، آن گاه گفتند: كيست كه كشتن او را به گردن بگيرد و هر چه دوست دارد مزد دريافت كند؟ مردى احمر (سرخ روى) و اشقر (مو خرمايى) و ازرق (كبود چشم) كه از زنا متولد شده و كسى پدرى برايش نمى‏شناخت به نام" قدار" كه شقيى از اشقياء بود و در نزد قوم ثمود معروف به شقاوت و شئامت بود، داوطلب شد اين كار را انجام دهد، مردم هم مزدى برايش معين كردند.

همين كه ماده شتر متوجه آب شد،" قدار" مهلتش داد تا آبش را بنوشد، حيوان بعد از آنكه سيراب شد و برگشت" قدار" كه در سر راهش كمين كرده بود برخاست و شمشيرش را به جانب آن ناقه فرود آورد ولى كارگر نيفتاد، بار ديگر فرود آورد و او را به قتل رساند، ناقه به پهلو به زمين افتاد و بچه‏اش فرار كرد و به بالاى كوه رفت و سر خود را به سوى آسمان بلند كرد و سه بار فرياد بر آورد.
قوم ثمود از ماجرا خبردار شدند همه سلاحها را برگرفتند و كسى از آن قوم نماند كه ضربتى به آن حيوان نزند و آن گاه گوشت او را بين خود تقسيم كردند و هيچ صغير و كبيرى از آنان نماند كه از گوشت آن حيوان نخورده باشد.

صالح چون اين را ديد به سوى آنان رفت و گفت:

اى مردم! انگيزه شما در اين كار چه بود و چرا چنين كرديد و چرا امر پروردگارتان را عصيان نموديد؟

آن گاه خداى تعالى به وى وحى كرد كه قوم تو طغيان كردند و از در ستمكارى ناقه‏اى را كه خداى تعالى به سوى آنان مبعوث كرده بود تا حجتى عليه آنان باشد، كشتند با اينكه آن حيوان هيچ ضررى به حال آنان نداشت و در مقابل، عظيم‏ترين منفعت را داشت، به آنان بگو كه من عذابى به سوى آنان خواهم فرستاد و سه روز بيشتر مهلت ندارند اگر توبه كردند و به سوى من بازگشتند من توبه آنان را مى‏پذيرم و از رسيدن عذاب جلوگيرى مى‏كنم و اگر هم چنان به طغيان خود ادامه دهند و توبه نكنند و به سوى من باز نگردند عذابم را در روز سوم خواهم فرستاد.

/ 573