غذا نخوردن ميهمان از خيلى چيزها خبر مىدهد ولى همين كه برايش روشن شد كه ميهمانان فرشتگان خداى تعالى هستند كه به خانه او آمدهاند و هيچ شرى متوجه اين خانواده نشده بلكه افتخارى به آنان روى آورده، لذا خوشحال شد و خنديد، فرشتگان هم وقتى او را خندان ديدهاند بشارتش دادهاند به اسحاق و از نسل اسحاق، به يعقوب. «1»البته در اين ميان وجوه ديگرى ذكر كردهاند كه هيچ دليلى بر آنها نيست مثل اينكه گفتهاند: خنده او از غفلت قوم لوط بوده كه نمىدانستند چند صباح ديگر نابود مىشوند. «2» و يا گفتهاند: خنده او از جهت تعجب بوده، تعجب از غذا نخوردن ميهمانان، آن هم در حالى كه خود او خدمتشان مىكرده. «3» و يا گفتهاند: همسر ابراهيم (ع) به آن جناب پيشنهاد كرده كه بفرست تا لوط نزد تو بيايد و در بين قومش نباشد و گرنه او نيز هلاك خواهد شد، ملائكه چون اين دلواپسى وى را ديدهاند، گفتهاند:" إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ- ما مامور هلاك كردن قوم لوط هستيم نه خود او" لذا آن مخدره خوشحال شده و خنديده، چون فهميد كه پيشنهادش بيجا نبوده. «4» و يا گفتهاند: خنده او از بشارتى بوده كه به او داده و گفتهاند كه: در سن و سال پيرى بچهدار مىشود آن هم كسى كه در سن و سال جوانيش زنى نازا بوده. و اين مفسر ناگزير بوده كه بگويد در آيه شريفه، جملات مقدم و مؤخر آمدهاند و تقدير آيه چنين است: " فبشرناها باسحق و من وراء اسحاق يعقوب فضحكت". «5»" فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ" - اسحاق نام فرزندى است كه همسر ابراهيم از آن جناب آورد و يعقوب نام پسر اسحاق است، و بنا بر اين منظور ملائكه اين بوده كه به وى بفهمانند كه نسل او باقى مىماند، خداى تعالى به او اسحاق را مىدهد و به اسحاق يعقوب را، البته اين وقتى درست است كه ما كلمه" يعقوب" را با فتحه بخوانيم تا تقدير كلام" و من وراء اسحاق بيعقوب" باشد و با افتادن حرف جر، كلمه منصوب شده باشد. ولى بعضى «6» آن را مرفوع خواندهاند كه در اين صورت ولادت يعقوب بشارت دوم براى همسر آن جناب نمىشود
بلكه تتمه بشارت اول مىشود، ليكن قرائت اول بهتر است.
(1) تفسير فخر رازى، ج 18، ص 25.(2) تفسير مجمع البيان، ج 3، جزء 12، ص 188، (به نقل از قتاده).(3) تفسير روح المعانى، ج 12، از ص 97. (به نقل از سدى)(4) مجمع البيان، ج 3، جزء 12، ص 189. (به نقل از زجاج)(5) مجمع البيان، ج 3، جزء 12، ص 189 (به نقل از ابن عباس) و روح المعانى، ج 12، ص 97. (به نقل از ابن منبه)(6) تفسير كشاف، ج 2، ص 411.