ترجمه تفسیر المیزان جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 10

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مؤلف: در اينكه امام حسن (ع) فرموده:" من هيچ توجيهى به نظرم نمى‏رسد مگر اينكه مى‏خواسته كارى كند كه قوم لوط باقى بمانند و از بين نروند" جاى اين سؤال هست‏
كه اين مطلب از كجاى داستان استفاده مى‏شود؟

ممكن است بگوييم: از جمله:

" إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ" استفاده مى‏شود، چون اين جمله مناسب‏تر به آن است كه بگوييم منظور ابراهيم (ع) از آن گفتارش درخواست بقاى قوم لوط بود نه خود لوط پيغمبر، علاوه بر اين جمله" يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ" و جمله" إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ" سخن از هلاكت قوم دارند، در جمله اول ابراهيم (ع) در باره هلاكت قوم مجادله مى‏كند و در جمله دوم فرشتگان از هلاكت قوم در آينده نزديك خبر مى‏دهند و اين دو جمله مناسبتى با درخواست بقاى قوم خود لوط دارد.

و در تفسير عياشى از عبد اللَّه بن سنان روايت آورده كه گفت: از امام صادق (ع) شنيدم كه مى‏فرمود:

" جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ" يعنى گوساله‏اى بريان و پخته شده آورد. «1»

و در معانى الاخبار به سند صحيح از عبد الرحمن بن حجاج از امام صادق (ع) روايت كرده كه در تفسير جمله" فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ" فرموده: يعنى حيض شد. «2»

و در الدر المنثور است كه اسحاق بن بشر و ابن عساكر از طريق جويبر از ضحاك از ابن عباس روايت كرده كه گفت:

وقتى ابراهيم ديد دست ملائكه به گوساله نمى‏رسد بدش آمد و از آنان ترسيد و اين ترس ابراهيم از اين باب بود كه در آن روزگاران رسم بر اين بود كه هر كس قصد آزار كسى را داشت نزد او غذا نمى‏خورد چون فكر مى‏كرد اگر او مرا با طعام خود احترام كند ديگر جايز نيست من او را بيازارم، ابراهيم (ع) ذهنش به اين مساله متوجه شد و ترسيد مبادا قصد سويى داشته باشند و به حدى ترسيد كه بندهاى بدنش به لرزه افتاد.

در همين ميان همسرش ايستاده مشغول خدمتگزارى آنان بود، رسم ابراهيم (ع) هم چنين بود كه وقتى مى‏خواست ميهمانى را زياد احترام كند ساره را به خدمت وا مى‏داشت، ساره در اين هنگام خنديد و بدين جهت خنديد كه مى‏خواست گفتارى كه مى‏خواهد بگويد را با خنده‏اش گفته باشد، پس گفت: از چه مى‏ترسى؟

اينها سه نفرند و تو خانواده و غلامان دارى، جبرئيل در پاسخ ساره گفت:

اى خانم خنده‏رو! بدان كه تو بزودى فرزندى خواهى آورد به نام اسحاق و از اسحاق فرزندى مى‏شود به نام يعقوب، ساره كه با چند نفر در حال آمدن بود (و يا در حالى كه ضجه مى‏كرد) از شدت حيا با همه كف دو دست و انگشتان باز
بر صورت خود نهاد و حيرت زده گفت: وا ويلتاه و گفت: آيا من كه پير زنى عجوزه‏ام آن هم از شوهرم كه مردى بسيار سالخورده است فرزنددار مى‏شوم؟


(1) تفسير عياشى، ج 2، ص 154.

(2) معانى الاخبار، ص 224، ط: ايران.

/ 573