اهل مدين دعوت شعيب را مستند به نماز او كردند، چون در نماز دعوت و بعث به معارضه با آن قوم است در پرستش بتها و كمفروشى آنها. و اين همان سرى است كه آنها از آن اينگونه تعبير كردهاند:" أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ...- آيا نمازت تو را امر كرده كه (ما بتپرستى را) ترك كنيم" نه اينكه" أ صلاتك تنهاك ان نعبد ما يعبد آباؤنا- آيا نمازت تو را نهى كرده كه آنچه را كه پدرانمان مىپرستيدند بپرستيم؟"، در حالى كه در طبع آدمى تعبير از منع، بوسيله نهى از فعل بهتر است از امر به ترك فعل. و به همين خاطر حضرت شعيب در پاسخ از گفتار آنان كلمه" نهى" را استعمال كرد نه كلمه" امر به ترك فعل" را و فرمود:" وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ" و نگفت" الى ما آمركم بتركه". به هر حال منظور آيه يك چيز است و آن اين است كه بفهماند آن جناب مردم را از پرستش بتها و از كمفروشى منع مىكرد، دقت بفرماييد، چون اين از لطايف اين آيه است كه مملو از لطافت و نيكويى است. كه با دقت بدست مىآوريد كه تعبير" أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ ..." در اين آيه تعبيرى است مالامال از لطافت و حسن.
نكته دوم اينكه
مردم مدين در كلام خود گفتند:" أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا- اينكه ما ترك كنيم آنچه را كه پدران ما مىپرستيدند" و نگفتند:" ان نترك آلهتنا- اينكه ما خدايانمان را ترك كنيم" و يا" ان نترك الاوثان- اينكه ما بتها را ترك كنيم" و اين بدان جهت بود كه خواستند با اين تعبير خود اشاره كنند به دليلى كه در اين باره دارند و آن اين است كه اين بتها را خود ما درست نكرده و پرستش آن را آغاز ننمودهايم بلكه پدران ما آنها را مىپرستيدند پس پرستش آنها يك سنت ملى و قومى است و چه عيبى دارد كه انسان سنت ملى و ديرينه خود را كه خلفها از سلف خود ارث بردهاند و نسلها يكى پس از ديگرى بر طبق آن سنت نشو و نما نمودهاند محترم شمرده و بر طبق آن عمل كند، ما نيز هم چنان آلهه خود را مىپرستيم و به دين خود كه دين آباء ما است پاىبنديم و رسم ملى خود را از اينكه به بوته فراموشى سپرده شود حفظ مىكنيم.