و در اين آيه شريفه دلالت بر چند مطلب ضرورى و چند حكم از احكام و قوانين روشن و مشهور در نظام عالم وجود دارد، مثل اين حكم بديهى كه مىگوئيم:" بين حق و باطل واسطه و شق سومى وجود ندارد" و يا مىگوئيم:" بين هدايت و ضلالت واسطه نيست" و يا مىگوئيم:" اين دوران بين حق و باطل و هدايت و ضلالت مستند به قضاى الهى است، و از پيش خود در ملك خداى تعالى ثبوت نيافته، بلكه اين خدا است كه چنين كرده". و چه بسا كه بعضى «1» از مفسرين گفته باشند كه منظور از لفظ" كلمه" در آيه شريفه، كلمه عذاب است، و اما جمله" أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ" در حقيقت بيان علت عذاب است، چيزى كه هست حرف" لام" در آن در تقدير است، و تقدير كلام چنين است:" كذلك" يعنى" كثبوت هذه الحجة عليهم حقت كلمة ربك على الذين فسقوا و هى وعيدهم بالعذاب و انما حقت عليهم العذاب لانهم لا يؤمنون- نظير ثبوت آن حجت- كه قبلا گفتيم- بر مشركين، مساله كلمه پروردگارت بر عموم فاسقان است، و آن كلمه عبارت است از تهديدشان به عذاب و اگر اين كلمه بر فاسقان محقق شد براى اين بود كه فاسقان ايمان نياوردند" و ليكن اين تفسير، تفسيرى است كه خالى از سقم و ايراد نيست، براى اينكه بنا بر اين تفسير وجه شباهت در تشبيهى كه در آيه آمده روشن و يك جور نيست، زيرا حجت كه عذاب به آن تشبيه شده بالذات عليه آنان ثابت است ولى عذاب ذاتى آنان نيست، بلكه به خاطر امر ديگرى براى آنان ثابت شده، و آن اين است كه ايمان نياوردند.و اين حجت- همانطور كه در بيان قبلى توجه كرديد- حجتى است ساده كه بتپرستان نيز به حق بودن آن اعتراف دارند، ليكن وجهه آن حجت را برگردانده، آن را دليل بر مدعاى خود يعنى ربوبيت اربابها گرفتند، و با اين حجت استدلال كردند به اينكه آن ربها استحقاق عبادت دارند نه خداى تعالى، و منشا اين اشتباهشان اين بود كه معتقد بودند به اينكه تدبير هر ناحيه از نواحى مختلف عالم به دست يكى از آن ربها است، و چون تدبير آن ناحيه به دست
اوست پس رب آن ناحيه نيز همو است.
(1) تفسير المنار، ج 11، ص 359.