پارهاي از معاصي ميفرمايد:(كُلُّ ذلِك كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً)[1]؛ همه اين كارها، بدش نزد خداوند ناپسنديده است.
بندگان و سلب مالكيت غيرخدا
هنگامي كه روشن شد كه هر گونه مِلك و مُلكي از غير خدا سلب شده و فقط براي خدا اثبات ميشود، مسأله حائز اهميّت آن است كه بايد اوّل مالكيّت خود و ديگران را نفي كند و سپس مالكيّت خدا را اثبات نمايد. معرفت انسان همچون زدودن غبار از چهره آينه است كه زمينه را براي ظهور مالكيت مطلقه خدا هموار ميكند.مالكيت خدا نيز مانند اصل وجود او واقعيّتي مسلم و غيرقابل تغيير است كه در فطرت و نهان هر انساني تعبيه شده و تنها وظيفه هر انسانِ حقطلب آن است كه موانع شهودِ اين حقيقت را از برابر ديده بصيرتِ خويش به كناري زده و شاهد زيباي حقيقت را در نهانخانه فطرت خويش نظاره كند.اين سخن در اصل توحيد و تحليل معناي كلمه طيّبه «لا إلهإلاّاللّه» نيز جاري است؛ يعني اين كلمه طيّبه به دو جمله و دو قضيّه مستقلّ كه يكي نفي طاغوت و ديگري اثبات حقّ است، منحلّ نميگردد، زيرا صحنه جان انسان عرصه توحيد است و خداي يگانه در فطرت همه انسانها حضور و ظهور دارد. از اين رو «الاّ» به معناي «غير» است و بازگشت اين كلمه طيّبه تنها به يك قضيه است كه مفاد آن تثبيت همان مقتضاي فطرت است و مراد آن است كه غير از خداي سبحان كه فطرت آن را مييابد و ميپذيرد، خداي ديگري نيست.مسأله مالكيت خداوند نيز اين چنين است. خداي سبحان به رسولش ميفرمايد:[1] ـ سوره اسراء، آيه 38.