وگرنه فراموشش ميشود. براي مثال خطاط ماهري كه تكرار و تمرين نكند، هنر خطاطي از او گرفته ميشود، بافنده ماهري كه مدتي كار را رها كند، بافندگي فراموشش ميشود، سازنده ماهر پس از آن كه مدتي از ساختمان سازي صرف نظر كرد، آن فن و هنر به تدريج از يادش ميرود.گرچه علوم عملي با عمل نكردن از ياد ميرود، ليكن بيان معصوم بلندتر از اين معناست و آن اين كه علم آن است كه با عمل هماهنگ باشد، و گرنه جهل است، نه اينكه اگر عمل نكردي و به كار نبستي، آن را فراموش ميكني. علم آن است كه نور باشد و به عمل نشيند، و گرنه جهل است، علم عمل را به همراهي ميخواند و اگر عمل به دنبال علم رفت، علم باقي ميماند، وگرنه ميرود و جاي خود را به جهل ميسپارد.
نداي علم
يكي از بيانات بلند اميرمؤمنان(عليهالسلام) كه به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز نسبت داده شده، اين است كه علم عمل را فرا ميخواند: «العلُم يُنادي بالعمل»[1]. رحلت علم خود جهل است، زيرا جهل امري وجودي نيست، بلكه عدم ملكه علم است.انحراف از راه و بيراهه رفتن كار وجودي نيست، بلكه به مقصد نرسيدن است. پس نابودي علم، يعني علم بدون عمل، همان جهل است، گرچه انسان بتواند كتاب بنويسد، تدريس كند و يا مبتكر باشد. اگر چنين وصفي به انسان نور ندهد، علم نيست؛ «جهل از آن علم به بود صد بار».حضرت علي (عليهالسلام) در باره علم مطبوع و علم مسموع بياني دارد كه در اين قسمت مؤثر است.
[1] ـ اصول كافي، ج1، ص44.