سگ كيست روباه نا زورمند ز شيران بود روبهان را نوا تهى دست كو مايه دارى كند تو خود نيك دانى كه با اين شكوه به دست غلامان مستش دهم هزبرى كه از سگ زبونى كند عقابى كه از پشه گيرد گريز پلنگى كه ترسد ز روباه پير ببينى كه فردا من پيل زور كه باشد زبونى خراجى سرى نشيننده بر بزمگاه كيان كه را يارگى كز سر گفتگوى كلاه كيان هم كيان را سزد من از تخمه ى بهمن و پشت كى ز روئين دز و درع اسفنديار اگر باز گردد به پيشينه راه وگر كشتى آرد به درياى من چو دريا به تلخى جوابش دهم از آن ابر عاصى چنان ريزم آبستيزنده چون روستائى بود ستيزنده چون روستائى بود
كه شير ژيان را رساند گزند نخندد زمين تا نگريد هوا چو لنگى است كو راهوارى كند ز يك طفل رومى نيايم ستوه به چوب شبانان شكستش دهم خر پير با او حرونى كند گر افتادنش هست گو بر مخيز بشوراد مغزش به سرسام تير سرش چون سپارم به سم ستور كه همسر بود نابلند افسرى منم تاج بر سر كمر بر ميان ز من جاى آبا كند جستجوى درين خز تن روميان كى خزد چرا ترسم از رومى سست پى بر اورنگ زرين منم يادگار بر او روز روشن نگردد سياه سرى بيند افكنده در پاى من ز خاكش ستانم به آبش دهم كه نارد دگر دست بر آفتابشكستش به از موميائى بود شكستش به از موميائى بود