يه يزدان كه اهريمنش دشمنست كه از روم و رومى نمانم نشان گرفتم همه آهن آرى ز روم ز رومى چه برخيزد و لشگرش گر آرى به خروارها درع و ترگ مگر تير تركان يغماى من سرى كو كه سر بخش دارا كنى كمان بشكنى پر بريزى ز تير وگرنه چنانت دهم گوش پيچ حذر كن ز خشم جگر جوش من به خرگوش خفته مبين زينهار توانم كه من با تو اى خام خوى وليك آن مل راست باشد كه شاه بده جزيت از ما ببر كينه را نشايد همه ساله گرگينه دوخت مزن رخنه در خاندان كهن بجائى مياور كه جنبم ز جاى به ملك خدا داده خرسند باش كلاغى تك كبك در گوش كردبساز انجمن كانجم آمد فراز بساز انجمن كانجم آمد فراز
به زردشت كو خصم اهريمنست شوم به سر هر دو آتش فشان در آتشگه ما چه آهن چه موم به پاى ستوران برم كشورش كجا با شدت برگ يك بيد برگ نخوردى كه تندى به غوغاى من به ار پيش دارا مدارا كنى زره در نوردى بپوشى حرير كه دانى كه هيچى و كمتر ز هيچ مباش ايمن از خواب خرگوش من كه چندان كه خسبد دود وقت كار كنم پختگى گردم آزرم جوى به ار وقت خوارى درافتد به چاه قلم در مكش رسم ديرينه را خر و رشته يكبار بايد فروخت تو در رخنه باشى دليرى مكن ندارد پر پشه با پيل پاى مكن ز اهنين چنگ شيران تراش تك خويشتن را فراموش كردفرشته در آسمان كرد باز فرشته در آسمان كرد باز