نامه دارا به اسكندر - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه دارا به اسكندر





  • ندانم كه ديهيم كيخسروى
    زمانه كه را كارسازى كند
    ز خاكى كه بر آسمان افكنى
    منم سر دگر سروران پاى و دست
    طپانچه بر اعضاى خود ميزنى
    غرور جوانى بران داردت
    خلافم نه تنها تو را كرد پست
    مرا زيبد از خسروان عجم
    به سختى كشى سخت چون آهنم
    باران كجا ترسد آن گرگ پير
    ز دارنده نتوان ستد بخت را
    گر اسفنديار از جهان رخت برد
    وگر بهمن از پادشاهى گذشت
    به جز من كه دارد گه كارزار
    به من ميرسد بازوى بهمنى
    نژاده منم ديگران زيردست
    در اندازه ى من غلط بوده اى
    خداوند ملكم به پيوند خويش
    پشيمان كنون شو كه چون كار بود جوانى مكن گرچه هستى دلير
    جوانى مكن گرچه هستى دلير



  • ز فرق كه خواهد گرفتن بوى
    ستاره به جان كه بازى كند
    سرو چشم خود در زيان افكنى
    سر خويشتن را چه بايد شكست
    تبر خيره بر پاى خود ميزنى
    كه گردن به شمشير من خاردت
    بسا گردنان را كه گردن شكست
    سرتخت كاووس واكليل جم
    كه از پشت شاهان روئين تنم
    كه گرگينه پوشد به جاى حرير
    نشايد خريد افسر و تخت را
    نسب نامه من به بهمن سپرد
    جهان پادشاهى به من بازگشت
    دل بهمن و زور اسفنديار
    كه اسفنديارم به روئين تنى
    نژاد كيان را كه يارد شكست
    به بازوى بهمن نپيموده اى
    مشو عاصى اندر خداوند خويش
    ندارد پشيمانى آنگاه سود منه پاى گستاخ در كام شير
    منه پاى گستاخ در كام شير


/ 374