سياست درآمد به گردن زنى ز بس خون كه گرد آمد اندر مغاك ز شمشير برگشته جائى نبود نهنگ خدنگ از كمين كمان كمند اژدهائى مسلسل شكنج ز غريدن زنده پيلان مست ز بس تيغ بر گردن انداختن پدر با پسر كين برآراسته ستون علم جامه در خون زده ز بس خسته ى تيرپيكان نشان چنان گرم شد آتش كارزار جهانجوى دارا ز قلب سپاه به دشمن گرائى به خصم افكنى به هر جا كه بازو برافراختى نشد بر تنى تا نپرداختش ز بس خون رومى دران تركتاز وزين سو سكندر به شمشير تيز دو دست آوريده به كوشش برون دو دستى چنان ميگرائيد تيغچو بر فرق پيل آمدى خنجرش چو بر فرق پيل آمدى خنجرش
ز چشم جهان دور شد روشنى چو گوگرد سرخ آتشين گشت خاك كه در غار او اژدهائى نبود نياسود بر يك زمين يك زمان دهن باز كرده به تاراج گنج نفس در گلوى هزبران شكست نيارست كس گردن افراختن محابا شده مهر برخاسته نجات از جهان خيمه بيرون زده شده آبله دست پيكان كشان كه از نعل اسبان برآمد شرار بر آشفت چون شرزه شير سياه گشاده بر و بازوى بهمنى سر خصم در پايش انداختى نزد بر سرى تا نينداختش هزار اطلس رومى افكند باز برانگيخته از جهان رستخيز بهر دست شمشيرى الماس گون كزو خصم را جان نيامد دريغفرو ريختى زير پايش سرش فرو ريختى زير پايش سرش