خواستارى اسكندر روشنك را - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خواستارى اسكندر روشنك را





  • ارش كوته و زلف وگردن دراز
    زنخ ساده و غبغب آويخته
    به خوناب پرورده اى چون جگر
    بهر شور كز لب برانگيختى
    به هر خنده كز لب شكر ريز كرد
    رخى چون گل و آب گل ريخته
    شكن گير گيسويش از مشگ ناب
    سكندر كه آن چشمه و سايه ديد
    به چشم وفا سازگار آمدش
    به كام دلش تنگ در بر گرفت
    شده روشن از روشنك جان او
    جهان بانوش خواند پيوسته شاه
    كه بيدار و با شرم و آهسته بود
    كليد همه پادشاهى كه داشت
    يكى ساعت از ديدن روى او
    به شادى در آن كشور چون بهشت
    چو صبح از رخ روز برقع گشاد
    خروس صراحى درآمد به جوش
    ز حلق خروسان طاوس دم مي و مجلس شه بر آواز چنگ
    مي و مجلس شه بر آواز چنگ



  • لبى چون شكر خال با او به راز
    گلابى ز هر چشمى انگيخته
    سر از ديده بر كرده اى چون بصر
    نمك بر دل خسته اى ريختى
    شكر خنده اى را منش تيز كرد
    ميان لاغر و سينه انگيخته
    زده سايه بر چشمه ى آفتاب
    برآسوده شد چون به منزل رسيد
    دلش برد چون در كنار آمدش
    وز آن كام دل كام دل برگرفت
    ز فردوس روشنتر ايوان او
    بر او داشت آيين حشمت نگاه
    ز ناگفتنيها زبان بسته بود
    بدو داد و تاجش ز گردون گذاشت
    شكيبا نشد تا نشد سوى او
    برآسود با آن بهشتى سرشت
    ختن بر حبش داغ جزيت نهاد
    خروش از سر خم همى گفت نوش
    فرو ريخت در طاسها خون خم به رخسار گيتى در آورد رنگ
    به رخسار گيتى در آورد رنگ


/ 374