داستان نوشابه پادشاه بردع - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان نوشابه پادشاه بردع





  • بيا ساقى آن مي كه جان پرور است
    دراين غم كه از تشنگى سوختم
    خوشا ملك بردع كه اقصاى وى
    تموزش گل كوهسارى دهد
    بهشتى شده بيشه پيرامنش
    سوادش ز بس سبزه و مشگ بيد
    ز تيهو و دراج و كبك و تذر و
    گراينده بومش به آسودگى
    همه ساله ريحان او سبز شاخ
    علف گاه مرغان اين كشور اوست
    زمينش به آب زر آغشته اند
    خرامنده بر سبزه ى آن زمى
    كنون تخت آن بارگه گشت خرد
    فرو ريخت آن تازه گلها ز بار
    بجز هيزم خشگ و سيلاب تر
    همانا كه آن رستنيهاى چست
    گر آن پرورش يابد امروز باز
    بلى گر فراغت بود شاه را
    هرومش لقب بود از آغاز كار در آن بوم آباد و جاى مهان
    در آن بوم آباد و جاى مهان



  • چو آب روان تشنه را درخور است
    به من ده كه مي خوردن آموختم
    نه ارديبهشت است بى گل نه دى
    زمستان نسيم بهارى دهد
    ز گر كورى بسته بر دامنش
    چو باغ ارم خاصه باغ سپيد
    نيابى تهى سايه ى بيد و سرو
    فرو شسته خاكش ز آلودگى
    هميشه در او ناز و نعمت فراخ
    اگر شير مرغت ببايد، در اوست
    تو گوئى در آن زعفران كشته اند
    خيالى نيابد بجز خرمى
    دبيقى و ديباش را باد برد
    وزان نار و نرگس برآمد غبار
    نه بينى در آن بيشه چيز دگر
    نه از دانه كز دامن عدل رست
    از آن به شود آستين را طراز
    ز نو زيورى بخشد آن گاه را
    كنون بردعش خواند آموزگار زمانه بسى گنج دارد نهان
    زمانه بسى گنج دارد نهان


/ 374