گشودن اسكندر دز دربند را به دعاى زاهد - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گشودن اسكندر دز دربند را به دعاى زاهد





  • دگر باره مجلس بياراستند
    كس آمد كه دژبان اين كوهسار
    بفرمود شه تا درآرند زود
    چو بر شه دعا كرد از اندازه بيش
    خبر كرد كامشب ز نيروى شاه
    دو برج رزين زين دز سنگ بست
    ز خشم خدا منجنيقى رسيد
    گرش منجنيق تو كردى خراب
    خرابيش دانم نه زين لشگرست
    چو حكم دز آسمانى تراست
    نگه كرد شه سوى لشكر كشان
    چهل روز باشد كه مردان كار
    به چندين سر تيغ الماس رنگ
    به آهى كه برداشت بى توشه اى
    شما را چه رو مينمايد درين
    بزرگان لشكر به عذرآورى
    زمين بوسه دادند در بزم شاه
    قوى باد در ملك بازوى تو
    چنين حرفها را تو دانى شناخت چو ما نيز از اين پرده آگه شديم
    چو ما نيز از اين پرده آگه شديم



  • به رامش نشستند و مى خواستند
    ستاد است بر در به اميد بار
    درآمد بر شاه و خدمت نمود
    كليد در دز بينداخت پيش
    خرابى درآمد بيدين قلعه گاه
    ز برج ملك دور درهم شكست
    دز افتاد و ناگاه درهم دريد
    به ذره كجا ريختى آفتاب
    كه اين منجنيق از دزى ديگرست
    تو دانى و دز حكمرانى تراست
    كزين به دعا را چه باشد نشان
    به شمشير كوشند با اين حصار
    نسفتند جو سنگى از خاره سنگ
    فرو ريخت از منظرش گوشه اى
    كه بى نيك مردان مبادا زمين
    پشيمان شدند از چنان داورى
    كه خالى مباد از تو تخت و كلاه
    بقا باد نقد ترازوى تو
    كه يزدان ترا سايه خويش ساخت براه آمديم ارچه از ره شديم
    براه آمديم ارچه از ره شديم


/ 374