رفتن اسكندر به غار كيخسرو - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رفتن اسكندر به غار كيخسرو





  • تنى كانهمه مالش و تاب يافت
    فرو خفت كاسايش آمد پديد
    چو صبح دوم سر بر افلاك زد
    بياراست اين بركه ى لاجورد
    بفرمود شب بزمى آراستن
    سريرى ملك را سوى بزم خواند
    مى لعل بگرفت با او به دست
    به بخشش درآمد كف مرزبان
    غنى كردش از دادن طوق و تاج
    مكلل به گوهر قبائى پرند
    ز پيروزه جامى ترنجى نماى
    يكى نصفى لعل مدهون به زر
    ز لعل و زمرد يكى تخته نرد
    ز بلور تابنده خوانى فراخ
    تكاور ده اسب مرصع فسار
    صد اشتر قوى پشت و ماليده ران
    ز سر بسته هائى كه در بار بود
    قباهاى خاص از پى هر كسى
    ز بس تحفه و خلعت خواسته بدان دستگه دست شه بوسه داد
    بدان دستگه دست شه بوسه داد



  • به مالشگر آسايش و خواب يافت
    شد آسوده تا صبح صادق دميد
    شفق شيشه ى باده بر خاك زد
    سفال زمين را به ريحان زرد
    مى و مجلس و نقل در خواستن
    به نيكوترين جايگاهى نشاند
    چنين تا شدند از مى آنروز مست
    در گنج بگشاد بر ميزبان
    همش تاج زر داد و هم تخت عاج
    چو پروين به گوهر كشى ارجمند
    كه يك نيمه نارنج را بود جاى
    به از نار دانه چو يك نارتر
    بساطى ز ياقوت و زر سرخ و زرد
    چو نسرين تر بر سرسبز شاخ
    همه زير هراى گوهر نگار
    عرق كرده در زير بار گران
    جواهر به من زر به خروار بود
    قبا با دليهاى زركش بسى
    سرير سريرى شد آراسته به نوبتگه خويشتن رفت شاد
    به نوبتگه خويشتن رفت شاد


/ 374