نبينند پيرايش يكديگر چو زانكار گردند پرداخته ببينند كز هر دو پيكر كدام نشستند صورتگران در نهفت به كم مدت از كار پرداختند يكى بود پيكر دو ارژنگ را عجب ماند ازان كار نظارگى كه چون كرده اند اين دو صورت نگار ميان دو پرگار بنشست شاه نه بشناخت از يكدگر بازشان بسى راز از آن در نظر باز جست بلى در ميانه يكى فرق بود چو فرزانه ديد آن دو بتخانه را درستى طلب كد و چندان شتافت بفرمود تا درميان تاختند چو آمد حجابى ميان دو كاخ رقمهاى رومى نشد زاب و رنگ چو شد صفه ى چينيان بى نگار دگر ره حجاب از ميان بركشيدبدانست كان طاق افروخته بدانست كان طاق افروخته
مگر مدت دعوى آيد به سر حجاب از ميان گردد انداخته نو آيين تر آيد چو گردد تمام در آن جفته طاق چون طاق جفت ميانبر ز پيكر برانداختند تفاوت نه هم نقش و هم رنگ را به عبرت فرو ماند يكبارگى دو ارتنگ را بر يكى سان گزار درين و در آن كرد نيكو نگاه نه پى برد بر پرده ى رازشان نشد صورت حال بر وى درست كه اين مي پذيرفت و آن مي نمود بديع آمد آن نقش فرزانه را كزان نقش سر رشته اى باز يافت حجابى دگر در ميان ساختند يكى تنگدل شد يكى رو فراخ برآيينه ى چينى افتاد زنگ شگفتى فرو ماند از آن شهريار همان پيكر اول آمد پديدبه صيقل رقم دارد اندوخته به صيقل رقم دارد اندوخته