جهانجوى را ترك بدرود كرد عنان تافته شاه گيتى نورد چو آمد به نزديك آن ژرف رود بر آن فرضه جايى دل افروز ديد طناب سراپرده ى خسروى ز بس نوبتيهاى گوهر نگار چو شه كشور ماورالنهر ديد از آن مال كز چين به چنگ آمدش بناهاى ويرانه آباد كرد سمرقند را كادمى شاد ازوست خبر گرم شد در خراسان و روم بهر شهرى از شادى فتح شاه به شكرانه رايت برافراختندفرستاد هر كس بسى مال و گنج فرستاد هر كس بسى مال و گنج
به آب مژه روى را رود كرد ز صحرا به جيجون رسانيد گرد بفرمود تا لشگر آيد فرود نشستن بر آن جاى فيروز ديد كشيدند و شد ميخ مركز قوى چو باغ ارم گشت جيحون كنار جهانى نگويم كه يك شهر ديد بسى داد كانجا درنگ آمدش بسى شهر نو نيز بنياد كرد شنيده چنين شد كه بنياد ازوست كه شاهنشه آمد ز بيگانه بوم بشارت زنان بر گرفتند راه به هر خانه اى خرمى ساختندبه درگاه شاه از پى پاى رنج به درگاه شاه از پى پاى رنج