تعليم خضر در گفتن داستان - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تعليم خضر در گفتن داستان





  • خم نقره خواهى وزرينه طشت
    زرى تا دهستسان و خوارزم و چند
    به خارى و خزرى و گيلى و كرد
    نخيزد ز مازندران جز دو چيز
    نرويد گياهى ز مازندران
    عراق دل افروز باد ارجمند
    از آن گل كه او تازه دارد نفس
    تو نيز آن به اى پيك علوى نژاد
    به گوهر كنى تيشه را تيز كن
    تو گوهر من از كان اسكندرى
    جهاندارى آيد خريدار تو
    خريدار چون بر در آرد بها
    چو دريا خرد گوهر از كان تنگ
    ز درياى او گنج گوهر مپوش
    ميانجى چنان كن براى صواب
    چو دلدارى خضرم آمد به گوش
    پذيرا سخن بود شد جايگير
    چو در من گرفت آن نصيحت گرى
    نهادم ز هر شيوه هنگامه اى در آن حيرت آباد بي ياوران
    در آن حيرت آباد بي ياوران



  • ز خاك عراقت نبايد گذشت
    نوندى نه بينى به جز لور كند
    به نانباره هر چار هستند خرد
    يكى ديو مردم يكى ديو نيز
    كه صد نوك زوبين نبينى در آن
    كه آوازه فضل ازو شد بلند
    عرق ريزه اى در عراقست و بس
    كه گرد جهان بر نگردى چو باد
    عروس سخن را شكر ريز كن
    سكندر خود آيد به گوهر خرى
    به زودى شود بر فلك كار تو
    نشايد ره بيع كردن رها
    دهد كشتى در به يكباره سنگ
    درى ميستان گوهرى مى فروش
    كه هم سيخ برجا بود هم كباب
    دماغ مرا تازه گرديد هوش
    سخن كز دل آيد بود دلپذير
    زبان برگشادم به در درى
    مگر در سخن نو كنم نامه اى زدم قرعه بر نام نام آوران
    زدم قرعه بر نام نام آوران


/ 374