ز كيخسرو آن جام گيتى نماى فروزنده آيينه ى گوهرى همان خاتم لعل بر دوخته بدين گونه شش چيز در حرف تست جز اين نيز بينم تو را شش خصال يكى آنكه از گنج آراسته دويم مردمى كردن بى قياس سوم دل به شفقت برآراستن چهارم علم بر ريا زدن همان پنجم از مجرم عذر خواه ششم عهد و پيمان نگهداشتن ز تو شش جهت بى روائى مباد به پرواز ملكت دو شاهين به كار دو مار از براى تو توفير سنج جهان خسروا زير هفت آسمان جهان را به فرمان چندين بلاد همه شب كه مه طوف گردون كند همه روز خورشيد با تاج زر سپارنده پادشاهى به توبدان داد ملكت كه شاهى كنبى بدان داد ملكت كه شاهى كنبى
كه احكام انجم درو يافت جاى نمودار تاريخ اسكندرى به مهر سليمانى افروخته گواه سخن نام شش حرف تست كه بادى برومند ازو ماه و سال دهى آرزوهاى ناخواسته عوض باز ناجستن از حق شناس ستمديده را داد دل خواستن چو خورشيد لشگر به تنها زدن ز روى كرم عفو كردن گناه وفا دارى از ياد نگذاشتن وز اين شش خصالت جدائى مباد يكى در خزينه يكى در شكار يكى مار مهره يكى مار گنج طرفدار پنجم توئى بى گمان ستون در تست ذات العماد چراغ ترا روغن افزون كند به پائين تخت تو بندد كمر سپرد از جهان هر چه خواهى به توچو داور شوى داد خواهى كنى چو داور شوى داد خواهى كنى