آغاز داستان و نسب اسكندر - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آغاز داستان و نسب اسكندر





  • بيا ساقى آن آب حيوان گوار
    كه تا دولتش بوسه بر سر دهد
    گزارنده نامه خسروى
    كه از جمله تاجداران روم
    شهى نامور نام او فيلقوس
    به يونان زمين بود مأواى او
    نو آيين ترين شاه آفاق بود
    چنان دادگر بود كز داد خويش
    گلوى ستم را بدان سان فشرد
    سبق جست بر وى به شمشير و تاج
    شه روم را بود رايى درست
    كسى را كه دولت كند ياورى
    فرستاد چندان بدو گنج و مال
    بدان خرج خشنود شد شاه روم
    چو فتح سكندر در آمد به كار
    نه دولت نه دنيا به دارا گذاشت
    در اين داستان داوريها بسيست
    چنين آمد از هوشياران روم
    به آبستنى روز بيچاره گشت چو تنگ آمدش وقت بار افكنى
    چو تنگ آمدش وقت بار افكنى



  • به دولت سراى سكندر سپار
    به ميرا خوار سكندر دهد
    چنين داد نظم سخن را نوى
    جوان دولتى بود از آن مرز و بوم
    پذيراى فرمان او روم و روس
    به مقدونيه خاص تر جاى او
    نوا زاده ى عيص اسحق بود
    دم گرگ را بست بر پاى ميش
    كه دارا بدان داورى رشك برد
    فرستاد كس تا فرستد خراج
    رضا جست و با او خصومت نجست
    كه يارد كه با او كند داورى
    كزو دور شد مالش بد سگال
    ز سوزنده آتش نگهداشت موم
    دگرگونه شد گردش روزگار
    سنان را سر از سنگ خارا گذاشت
    مرا گوش بر گفته ى هر كسيست
    كه زاهد زنى بود از آن مرز و بوم
    ز شهر وز شوى خود آواره گشت برو سخت شد درد آبستنى
    برو سخت شد درد آبستنى


/ 374