آغاز داستان و نسب اسكندر - شرف نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرف نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آغاز داستان و نسب اسكندر





  • به ويرانه ى بار بنهاد و مرد
    كه گوئى كه پرورد خواهد تو را
    وز اين بى خبر بد كه پروردگار
    چه گنجينه ها زير بارش كشند
    چو زن مرد و آن طفل بى كس بماند
    كه ملك جهان را ز فرهنگ وراى
    ملك فيلقوس از تماشاى دشت
    زنى ديده مرده بدان رهگذر
    ز بى شيرى انگشت خود مي مزيد
    بفرمود تا چاكران تاختند
    ز خاك ره آن طفل را برگرفت
    ببرد و بپرورد و بنواختش
    دگرگونه دهقان آزر پرست
    ز تاريخها چون گرفتم قياس
    در آن هر دو گفتار چستى نبود
    درست آن شد از گفته ى هر ديار
    دگر گفتها چون عيارى نداشت
    چنين گويد آن پير ديرينه سال
    كه در بزم خاص ملك فيلقوس به ديدن همايون به بالا بلند
    به ديدن همايون به بالا بلند



  • غم طفل مي خورد و جان مي سپرد
    كدامين دده خورد خواهد تو را
    چگونه ورا پرورد وقت كار
    چه اقبالها در كنارش كشند
    كس بى كسانش به جائى رساند
    شد از قاف تا قاف كشور گشاى
    شكار افكنان سوى آن زن گذشت
    به بالين او طفلى آورده سر
    به مادر بر انگشت خود مي گزيد
    به كار زن مرده پرداختند
    فرو ماند از آن روز بازى شگفت
    پس از خود وليعهد خود ساختش
    به دارا كند نسل او باز بست
    هم از نامه مرد ايزد شناس
    گزافه سخن را درستى نبود
    كه از فيلقوس آمد آن شهريار
    سخنگو بر آن اختيارى نداشت
    ز تاريخ شاهان پيشينه حال
    بتى بود پاكيزه و نوعروس به ابرو كمانكش به گيسو كمند
    به ابرو كمانكش به گيسو كمند


/ 374